نقد انیمیشن Raya and the Last Dragon

امتیاز دهید post

استودیو انیمیشن‌سازی والت دیزنی با رایا و آخرین اژدها موفق به صحبت راجع به یک مفهوم مثبت و آشنا می‌شود. سرگرم‌کنندگی، اسطوره‌شناسی جهان و نقش‌آفرینی‌های دل‌چسب انیمیشن، خوش‌بینی آن را دوست‌داشتنی کرده‌اند.

همیشه زمانی‌که نوبت به آثار خوش‌بینانه و دارای پیام‌های بسیار مثبت می‌رسد، شانس زیادی برای تبدیل شدن فیلم به یک محصول شعاری و بی‌تاثیر وجود دارد. مخاطب امروز از آن‌جایی که شناخت بسیار وسیعی از تلخی‌ها و وحشت‌های انکارناپذیر حاضر در زندگی انسانی پیدا کرده، به مراتب سخت‌تر از قبل تحت تاثیر داستان‌هایی با محوریت خوش‌قلبی، اتحاد و امید قرار می‌گیرد. مگر می‌توان هر روز اخبار بیشتری راجع به ظلم، جنگ و بدبینی انواع‌واقسام افراد نسبت به یکدیگر شنید و از داستانی لذت برد که می‌گوید همه‌ی آن آدم‌ها شاید شانس کنار هم قرار گرفتن را داشته باشند؟ ولی قصه‌ها لزوما بازتاب‌دهنده‌ی واقعیت یا ارائه‌کننده‌ی راه‌حل مشخص نیستند. آن‌ها می‌توانند هر چند وقت یک بار به یاد بعضی از انسان‌ها بیاورند که ایده‌آلِ شاید دست‌نیافتنی، چه‌قدر ارزشمند و زیبا به نظر می‌رسد.

شاید آدم‌هایی که مفیدترین افراد حاضر در جوامع امروز هستند، رفتار انسانی خود را بدهکار باور داشتن به این ایده‌آل‌ها باشند. البته که فرق زیادی بین تصورات خوش‌بینانه و ارزشمند و واقعیت تلخ جهان وجود دارد. اما جهانی که در آن آدم‌ها حتی ندانند که ایده‌آل درست و دوست‌داشتنی چیست، به مراتب وحشتناک‌تر به نظر می‌رسد. این‌گونه آثاری همچون انیمیشن Raya and the Last Dragon می‌توانند برای مخاطب هدف خود به‌شدت ضروری به نظر بیایند؛ فیلم‌هایی که شاید حرف‌های بسیار آشنا و تکرارشده‌ای را بیان کنند، اما به یک تجربه‌ی سینمایی دل‌چسب تبدیل می‌شوند و این‌گونه همان صحبت‌ها را یک بار دیگر به شکلی شنیدنی تقدیم مخاطبان متعلق به گروه‌های سنی متفاوت خواهند کرد.

کودکان می‌توانند با دیدن چندین و چند سکانس رایا و آخرین اژدها بخندند و بزرگ‌سال‌ها نیز در عین گارد داشتن منطقی مقابل پیام بسیار مثبت فیلم، شانس قابل توجهی برای همراه شدن با آن دارند. زیرا انیمیشن Raya and the Last Dragon با تمرکز روی پروتاگونیستی که بدون نقص نیست، مدام این پیام را به چالش می‌کشد. ماجرا هرگز این‌گونه نیست که ناگهان یک نفر یک روش امیدوارانه را معرفی کند، همه به پیروی از آن بپردازند و دنیا گلستان شود. هر عقیده‌ای به اندازه‌ی کافی زیر ذره‌بین رفته است تا درماندگی کاراکترهای مثبت‌ومنفی برای رفتن به سراغ راه نجات را ببینیم. همه‌ی آن‌ها انسان‌هایی در جست‌وجوی راه نجات هستند. این‌گونه وقتی انیمیشن Raya and the Last Dragon پیام انسانی خود را در زمان درست فریاد زد، سخت می‌توانیم مقابل آن گارد داشته باشیم. در نتیجه ایده‌آل را به یاد می‌آوریم و از تصور آن لذت می‌بریم؛ از به یاد آوردن اینکه چرا ایده‌آل و ارزشمند است.

نقطه‌ی اوج تمام معناسرایی‌های فیلم رایا و آخرین اژدها نیز در رابطه‌ی عمیق زندگی انسان‌ها با اژدهایان به چشم می‌آید. اژدهایان که هرکدام قدرت‌های به‌خصوص و ارزشمندی را به جهان انسان‌ها می‌دادند، نماد تمام باورهای ارزشمند آن‌ها هستند؛ عقایدی که زندگی انسان قدرت واقعی می‌بخشد و او را واقعا تبدیل به انسان می‌کند. وقتی پلیدی‌های درونی (موجودات سیاه‌رنگ ترسناک) بر انسان حاکم می‌شوند، او صرفا شبیه انسان به نظر می‌رسد؛ سنگ می‌شود و هیچ حرکت مفیدی ندارد.

آدم‌ها مرحله به مرحله انسانیت خود را می‌بازند؛ اول جلوه‌های ارزشمند و زیبای زندگی انسانی از بین می‌رود (اکثر اژدهایان تبدیل به سنگ می‌شوند). سپس گوهر درخشان باقی‌مانده از تمام ارزش‌های اخلاقی حاضر در جهان (گوی آبی‌رنگ خلق‌شده توسط اژدهایان) می‌شکند و مشکلات افزایش می‌یابند. درنهایت نیز آخرین نور امید (سیسو، آخرین اژدها) که حداقل باعث می‌شد برخی از انسان‌ها در اعماق وجود خود به جهانی بهتر و دوست‌داشتنی‌تر در قالب یک افسانه باور داشته باشند، جان می‌دهد. این‌جا دیگر زندگی انسانی به پایان می‌رسد؛ حداقل شکل ارزشمند و لایق احترام آن. مگر اینکه هر کس و مخصوصا افراد دارای قدرت (شاهزاده‌ی فنگ) به خود بیایند.

در همین حین پروسه‌ی بازگشت انسان به مسیر درست نیز باید گام به گام طی شود. اول آدم‌های مختلف باید تک به تک مهیای فداکاری برای هدف بزرگ‌تر انسانی باشند تا تکه‌های شکسته را کنار هم ببینیم. سپس باور پیدا کردن قلبی انسان تکه‌ها را کنار یکدیگر می‌گذارد و درنهایت اگر زندگی بانهایت انرژی ادامه پیدا کرد، شاید ایده‌آل‌ها و تمام اصول انسانی قرارگرفته در احساسات و عقل ما (اژدهایان) به زندگی بازگردند. اژدهایان از خود قدرتی ندارند. آن‌ها ایده‌آل‌های ما و منابع قدرت درونی ما هستند؛ نقطه‌ی مقابل پلیدی‌های سیاهی که ما را سنگ و دنیا را بایر می‌کنند.

همه‌چیز وقتی زیباتر می‌شود که تصور کنیم آثاری مثل انیمیشن Raya and the Last Dragon می‌توانند با افزایش باور حتی کوتاه‌مدت ما به همین ایده‌آل‌ها، سبب شوند که برخی از انسان‌ها در جمع‌های خود حداقل قدم نخست را بردارند و از شکستن گوهر ارزشمند اصول اخلاقی جلوگیری کنند؛ تا شاید به ارزش‌های والاتر نیز برسند. این پیام محترم و آشنا را تا امروز چندین و چند داستان مختلف در مدیوم‌های هنری گوناگون تحویل مخاطب داده‌اند. اما شاید برای قصه‌سرایی خوب فقط باید حرف درست را به شکل به‌خصوص و اثرگذار روی مخاطب هدف زد. گاهی نیازی نیست که برای افسانه‌سرایی به خلق موجوداتی متفاوت با اژدهایان بپردازی. صرفا به من نشان بده که شاید آن‌ها به‌جای پرواز با بال‌های بزرگ، مشغول دویدن روی قطرات باران هستند.

افراد ساکن پنج قلمرو کوماندرا انیمیشن Raya and the Last Dragon در کشورهایی زندگی می‌کنند که اسم‌گذاری‌شده از روی اعضای مختلف پیکر یک اژدها هستند. آن اژدها (تفکرات ارزشمند، اصول اخلاقی و رفتارهای انسانی) تشکیل‌دهنده‌ی حیات سرسبز و شگفت‌انگیزی است که انسان‌ها می‌توانند داشته باشند.

مردم سرزمین کوماندرا هرچه بیشتر از هم جدا شدند، جدی‌تر و ابلهانه‌تر فکر کردند که می‌توانند بدون توجه به مشکلات انسان‌های حاضر در بخش‌های دیگر این بدن خوش بگذرانند و تبدیل به سنگ نشوند؛ باور کردند که می‌توانند بدون توجه به باقی آدم‌ها و بدون ارزش قائل شدن برای قرارگیری گوهر ارزشمند و مهم به شکل یک‌پارچه در «قلب» هم آدم بمانند. قرن‌ها پیش در گلستان سعدی بزرگ نوشته شد: «بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی».

مطالب مرتبط