ریشه دواندن در خاک غریب / گفت‌وگو با لی آیزاک چانگ درباره فیلم «میناری»

امتیاز دهید post

مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

آب‌چکان جاوانیکا یا کرفس آبی یا جعفری ژاپنی، گیاهی است که در غذاهای مختلف آسیایی به کار می‌رود. این گیاه در کره جنوبی با نام میناری شناخته می‌شود. لی آیزاک چانگ سینماگر کره‌ای-آمریکایی می‌گوید، «از آن نوع گیاهانی است که در غذا می‌ریزید تا بیشتر کیف کنید.» چانگ خودش وقتی بچه بود، خیلی میناری دوست نداشت، اما مادربزرگش در مزرعه آن‌ها در آرکانزاس در جنوب آمریکا، جایی که در چانگ در آن بزرگ شد، از این گیاه کاشته بود. حالا «میناری» نام فیلم بلند سینمایی جدید اوست – یک ‌یادآوری داستانی از دوران کودکی او.

این گیاه به رشد و نمو در جاهایی که گیاهان دیگر مشکل دارند، معروف است. ازاین‌جهت، «میناری» یک نام مناسب برای داستانی درباره مبارزه برای ریشه دواندن است؛ همان کاری که خانواده چانگ وقتی در دهه ۱۹۸۰ به آرکانزاس نقل مکان کردند، انجام دادند. «میناری» که داستان آن از نگاه دیوید لی (آلن اس کیم) پسری هفت ساله روایت می‌شود، روایتی شورانگیز و اغلب بامزه درباره پیوندهای خانوادگی و هویت فرهنگی است، و مشکلاتی که شاید بچه‌ها با مادربزرگ خود که دوستش دارند، داشته باشند، مادربزرگی که می‌تواند عجیب و غریب و باعث خجالت هم باشد.

  • لی آیزاک چانگ

«میناری» سال گذشته در جشنواره فیلم ساندنس جایزه بزرگ داوران و جایزه تماشاگران را برد و در جوایز گلدن گلوب برنده جایزه بهترین فیلم خارجی‌زبان شد. فیلم در نود و سومین دوره جوایز اسکار که برندگان آن ۲۵ آوریل (دوشنبه ۶ اردیبهشت) معرفی می‌شوند، در شش بخش شامل بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر مرد (استیون یون)، بازیگر زن مکمل (یون یو جانگ)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی (چانگ) و موسیقی (امیل موسری) شانس دریافت جایزه را دارد. استیون یون (بازیگر سریال «مردگان متحرک» و فیلم هنری کره‌ای «سوختن») با نامزدی برای «میناری» اولین بازیگر آمریکایی-آسیایی است که در بخش بهترین بازیگر مرد نامزد اسکار شده است، ضمن این که برای دومین دوره پیاپی (بعد از «انگل» در دوره قبل)، یک فیلم که هسته اصلی بازیگران آن را هنرمندان آسیایی‌تبار تشکیل می‌دهند در بخش اسکار بهترین فیلم نامزد شده است.

کارگردان ۴۲ ساله در یک گفت‌وگوی تلفنی با گاردین می‌گوید «میناری» به‌عنوان یک زندگی‌نامه شخصی تلفیقی از چیزهایی است که در واقعیت اتفاق افتاده و نیفتاده است، اما در تمام مدت خاطراتی که از مزرعه خانوادگی روایت می‌کند، عمیقاً برای او معنای شخصی دارد. «وقتی ما رسیدیم، زمینی با علف‌های بسیار بلند بود. هنوز خاطرم هست برای من که یک پسربچه بودم، این علف‌ها چقدر بلند بودند، و این که وقتی از میان مزرعه رد می‌شدیم، مارها درون آن می‌خزیدند.»

جیکوب (استیون یون) و مونیکا (هان یه-ری)، پدر و مادر در فیلم، برای گذران زندگی جوجه‌های نر و ماده را جدا می‌کنند. این کاری است که پدر و مادر چانگ انجام می‌دادند (او برای صحنه‌های تفکیک جنسیتی جوجه‌ها در «میناری» تحقیق کرد و متوجه شد این کار به تمرین و بینش احتیاج دارد: «به‌سختی می‌توان اندام‌های جنسی جوجه‌ها را تشخیص داد، و تنها به‌صورت شهودی می‌توانید یاد بگیرید»). هدف جیکوب کاشت محصولاتی است که بتواند در بازار آمریکایی-کره‌ای بفروشد، طرحی که امید چندانی به موفقیت آن نیست. پدر و مادر خود چانگ در دوران اوج مهاجرت کره‌ای‌ها به آمریکا رفتند و در مناطق مختلف این کشور ساکن شدند، از کلرادو تا آتلانتا و بعد زمانی که چانگ پنج ساله بود، در آرکانزاس مزرعه‌ای خریدند.

  • یون یو جانگ

بعدها مادربزرگ چانگ به آن‌ها اضافه شد. او از کره به آمریکا آمد تا از چانگ و خواهر بزرگش مراقبت کند. در فیلم، بچه‌ها در ابتدا از کارهای او تعجب می‌کنند و این دقیقاً چیزی است که چانگ از مادربزرگ خود به یاد دارد. او با خنده می‌گوید: «مادربزرگم از خیلی جهات مثل خودمان بچه بود. رفتارش این را نشان می‌داد. ما به تصویر کلیشه‌ای مادربزرگ‌ها در تلویزیون عادت کرده بودیم، و او کاملاً بی‌شباهت با چیزی بود که در ذهن داشتیم. گذشته از این، او خیلی جوان بود؛ شاید تازه پنجاه سال را رد کرده بود. به این فکر می‌کردیم که او حتی شبیه یک مادربزرگ هم نیست. مثل زنی جوان بود؛ فحش می‌داد و می‌خواست به ما قماربازی یاد بدهد.»

سون-جا مادربزرگ فیلم «میناری» از آنچه در واقعیت زندگی چانگ بود، دو دهه پیرتر است، و نقش او را یون یو جانگ یکی از بازیگران محبوب سینما و تلویزیون کره را بازی می‌کند. چانگ درباره یو جانگ می‌گوید: «واقعاً شیفته روحیه‌ای شدم که او مجسم می‌کند. او در کره به خاطر این که همیشه حرف دلش را می‌زند معروف است، و به خاطر این ویژگی خیلی مورد احترام و تحسین است. او به نظر به آنچه خودِ واقعی‌اش است، وفادار مانده و در عین یک بازیگر فوق‌العاده خوب است.»

پنج شخصیت اصلی فیلم که به لحاظ سنی متفاوت هستند، جوری در کنار هم قرار گرفته‌اند که انگار واقعاً با یک خانواده یکپارچه – محبت، تنش‌ها و همه چیزهای دیگر – روبرو هستیم. دو بازیگر نوجوان فوق‌العاده در فیلم حضور دارند: آلن اس کیم در نقش دیوید و نوئل چو در نقشان خواهر بزرگ او. چانگ به چه ترفندی این بچه‌ها را کارگردانی کرد؟‌ «به گمانم سعی نمی‌کنم بهترین دوست آن‌ها باشم.»

و بعد نفر ششمی هم هست؛ عضو غیررسمی خانواده. نقش او را ویل پتن بازیگر محترم سینما و تلویزیون بازی می‌کند. پتن در نقش پل، کارگر مزرعه جیکوب به شکلی عنان‌گسیخته نقش‌آفرینی می‌کند. پل یک مسیحی پراحساس است که آهنگین حرف می‌زند و روزهای یکشنبه یک صلیب بزرگ را در جاده با خود می‌کشد. چانگ در پاسخ به این سؤال که آیا شخصیت پل را خودش خلق کرده است، می‌گوید: «نه، به‌هیچ‌وجه. او از یک فرد واقعی در زندگی ما می‌آید که همین کار را می‌کرد. مطمئن نبودم این در آرکانزاس رسم است یا نه، اما از آدم‌های دیگر در نواحی بسیار روستایی شنیدم کسی را می‌شناختند که او هم آهنگین حرف می‌زد. من به این شخصیت به‌عنوان یک هنرمند در آن جامعه نگاه می‌کنم و این راهی برای ابراز هنر اوست.»

چانگ که حال در پاسادینا در کالیفرنیا زندگی می‌کند، در رشته محیط زیست در دانشگاه ییل تحصیل کرد و بعد به دانشگاه یوتا رفت و در رشته فیلم دانش‌آموخته شد. او در ۲۰۰۷ اولین فیلم بلند داستانی خود را با نام «مونیورانگابو» (Munyurangabo) در روآندا به زبان روآندایی ساخت. این یک حرکت بسیار بلندپروازانه برای یک کارگردان اول به نظر می‌رسد، اما چانگ تصدیق می‌کند: «وقتی صحبت درباره این می‌شود که مسیر کاری‌ام را چطور باید ادامه بدهم، آدم چندان دوراندیشی نیستم.» ایده ساخت «مونیورانگابو» زمانی به ذهن چانگ رسید که همسرش والری که یک هنردرمانگر است، قصد داشت برای کار به روآندا برود و به چانگ پیشنهاد کرد او را همراهی کند. چانگ این فیلم را به‌عنوان بخشی از دوره فیلمسازی که در آنجا تدریس می‌کرد، ساخت.

«مونیورانگابو» با حضور بازیگران و عوامل روآندایی ساخته شد و نتیجه کار یک داستان ساده و در عین حال جذاب درباره دوستی ناپایدار بین دو مرد جوان پس از جنگ داخلی در این کشور است. چانگ مشکل کارگردانی به یک زبان بیگانه را این‌طور حل کرد که از دانش‌آموزان خود خواست سر صحنه دیالوگ‌ها را برای او ترجمه کنند. «اگر صدای فیلم را زیاد کنید، می‌شنوید نجواکنان به من گفته می‌شود که دقیقاً چه چیزهایی گفته شده است.»

درحالی‌که «مونیورانگابو» در ۲۰۰۷ در جشنواره فیلم کن با استقبال روبرو شد، دو فیلم بعدی چانگ، «زندگی خوش‌یمن» (Lucky Life) تولید ۲۰۱۰ و «ابیگیل هارم» (Abigail Harm) تولید ۲۰۱۲، کمتر دیده شدند. او محتاطانه می‌گوید: « به اعتقاد من این دو فیلم آوانگارد هستند. «زندگی خوش‌یمن» و «ابیگیل هارم» را تحت تأثیر فیلمسازان به‌مراتب مینیمال و سینماگران مؤلف پرقدرت چون آندری تارکوفسکی، عباس کیارستمی و هو شیائو-شین ساختم.»

او ادامه می‌دهد: «من هنوز فیلم‌های آن‌ها را دوست دارم، اما صادقانه بگویم، به این درک رسیدم که شاید مناسب این سبک فیلمسازی نیستم. این روزها دوست دارم فیلم‌های بیلی وایلدر را ببینم. نمی‌گویم پرداختن به مضامین هنری به معنای این است که خودت را بیش‌ازحد جدی می‌گیری، اما نیاز داشتم که کمی از ذهنم بیرون بیایم و با فیلم‌هایم خیلی جدی برخورد نکنم.»

چانگ بعد از کارگردانی آن دو فیلم چیزی نمانده بود قید کارگردانی را بزند، اما «میناری» از ارزیابی تازه او از آنچه درباره سینما مهم می‌داند، ناشی شد. «به دوستانم در خانه‌مان در آرکانزاس فکر کردم، و همه فیلم‌هایی که با هم می‌دیدیم، و گمان می‌کنم عمیقاً می‌خواستم با تماشاگران بیشتری ارتباط برقرار کنم.»

درحالی‌که «میناری» درباره مهاجرانی است که به یک دنیای ناآشنا می‌آیند، اما خیلی ملایم به تفاوت‌های نژادی و فرهنگی نیز می‌پردازد. بچه‌های یی از سوی بچه‌های محلی با چیزی روبرو می‌شوند که ما اکنون به آن «ریزپرخاشگری» (Microaggression) می‌گوییم، اما این مسئله در قالب بی‌خبری توأم با خوش‌طینت بودن آن‌ها، نمایش داده می‌شود.

چانگ می‌گوید خودش نیز چنین تجربیاتی داشته است؛ «با این حس بزرگ شدم که موانع اصلی که سعی می‌کردیم بر آن غلبه کنیم، بیشتر به نوع بقای ما در قالب یک خانواده ارتباط داشت و کمتر با روابط خارج از خانه ما با جامعه مرتبط بود. نژادپرستی وجود داشت و من اتفاقات هولناکی را تجربه کردم، اما وقتی به آن روزها فکر می‌کنم، بیشتر مزرعه‌داری و سختی‌های تلاش برای دوست داشتن همدیگر را به یاد می‌آورم.»

استیون یون

«میناری» فیلمی درباره یک سنت برجسته آمریکایی است – درامی درباره اهلی کردن خاک، مثل خیلی از فیلم‌های وسترن، برای همین این که فیلم در جوایز گلدن گلوب نه در بخش بهترین فیلم بلکه در بخش فیلم خارجی‌زبان نامزد شد، بحث‌های زیادی به همراه داشت. یک سال بعد از آن که فیلم کره‌ای «انگل» جوایز اسکار را به تسخیر خود درآورد، این نگرش کاملاً غریب به نظر می‌رسد.

چانگ با سیاست درباره این موضوع صحبت می‌کند. «جواب ساده‌ای ندارم. خیلی وقت‌ها ما با این رده‌بندی‌ها مواجه هستیم که شاید با واقعیت تجربه انسانی و هویت انسانی تناسب نداشته باشد. با آنچه خیلی از مردم در اجتماع من می‌گویند کاملاً موافق هستم؛ این که اغلب، ما آمریکایی‌های آسیایی‌تبار وادار می‌شویم بیش از آنچه خودمان در درون حس می‌کنیم، احساس خارجی بودن داشته باشیم.»

حالا چانگ برای کارگردانی یک بازسازی زنده از انیمه ژاپنی «نام تو» قرارداد امضاء کرده است. او بخشی از یک نسل جدید از کارگردان‌های آسیایی و آمریکایی-آسیایی (کتی یان، لولو ونگ و کلویی ژائو) است که بر سینمای جریان روز آمریکا تأثیر جدی گذاشته‌اند. او می‌گوید: «احساس می‌کنم تشویق شده‌ام. فقط کارگردان‌های شرق آسیا نیستند، فیلمسازان سیاه‌پوست و فیلمسازان خاورمیانه هم هستند، و بیشتر شدن تعداد آن‌ها به ما کمک می‌کند این کشور و انسانیت را بهتر درک کنیم، و امیدوارم «میناری» هم این کار را انجام بدهد.»

منبع: گاردین

نوشته ریشه دواندن در خاک غریب / گفت‌وگو با لی آیزاک چانگ درباره فیلم «میناری» اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط