لب بسته، سینه سرشار از سرود / نگاهی به قسمت سوم «خاتون»

امتیاز دهید post

«خاتون» درامی تاریخی و شخصیت‌محور با پی‌رنگ بررسی زندگی مردم در دورانی تلخ از تاریخ معاصر ایران زمین است. دورانی که این سرزمین تحت اِشغال بیگانگان قرار گرفت. این مجموعه سعی دارد تا از منظری متفاوت این بار به نقش و حضور پررنگ زنان دگراندیش و قدرتمند در بزنگاهی سخت در تاریخ این سرزمین، بپردازد. واکاوی تجربه زیسته‌ی زنانِ روشنفکر، در مقابل زنان سنتی و تقابل دو شیوه تفکر و اندیشه، دربرهه‌ای خاص از تاریخ معاصر به روایت یک نویسنده و فیلمساز زن.

برهه‌ای که درآن، ایران ناخواسته از چند محور عرصه یورش و تهاجم قدرت‌های جهانی و عرض اندام نیروهای متحدین و متفقین قرار گرفت و سرانجام به اشغال نیروهای متخاصم درآمد. جنگ دوم جهانی و نقش تاثیرگذار آن در وضعیت سیاسی، اجتماعی و البته اقتصادی ایران بستر مهم رویدادهای درام «خاتون» است. خاتون، بانویی که با اجتماع و انسان‌های پیرامون خود، نوعی از تضاد اندیشه و رفتار را تجربه می‌کند. او دختری بختیاری و تربیت شده پدری روشنفکر و مبارز است که به غضب شاه وقت (رضا شاه) گرفتار تبعید شده و این در حالی است که دخترش به عنوان عروس وارد خانواده‌ای می‌شود که از اساس با شیوه تفکر و روش تربیتی او درتضادند و شیوه زندگی خان‌سالاری و ارباب و رعیتی و در کنارش نظامی‌گری را الگوی زیستی خود قرار داده‌اند.

نویسنده فیلمنامه از همان آغاز روایتِ داستان عاشقانه شیرزاد و خاتون، گام به گام مخاطب را با جزئیات زندگی این زوج و ریشه اختلافات اندیشه‌ای آنها -با ارائه کدهایی در دیالوگ و رفتارشان در مواجهه با اتفاقات پیرامون- آشنا می‌کند. خاتون زنی است که در جغرافیای یک شهرستان در سال‌های آغازین تحول ساختاری جامعه پهلوی اول و استقرار قانون کشف حجاب و حضور زنان فعال در جامعه، لباس شکار می‌پوشد، فرانسه می‌داند و به کودکش فرانسه می‌آموزد. کتاب ژرمینال امیل زولا را با موضوع کلی اعتصاب کارگران و قیام حقوق بگیران می‌خواند. اما از سویی دیگر همین زن روشنفکر در مقابل تنبیه یک سرباز توسط همسرش زبانش کوتاه و دست‌هایش به نشانه تسلیم بالاست. او تلخی‌ها را می‌بیند اما سلاحی جز سکوت و پناه بردن به دوستانش، شعر، کتاب و موسیقی ندارد. زندگی برای خاتون به تعبیر پروین رفیق گرمابه و گلستانش می‌شود: تفسیر نگاه شکسپیر «بودن یا نبودن». خاتون اما با جسارت محدود خود عجالتا، بودن را برگزیده تا در برابر فشارهای پیرامون خود (تفکرات سنتی تاج‌الملوک، مادرشوهرش و خاستگاه فکری خان‌مآبانه همسرش) دوام بیاورد. انتخابی که شاید به تعبیر همان دوست، خیلی از بانوان ایرانی آن زمان انجام نمی‌دادند و نبودن و ایستادن در سایه و تسلیم شدن را ترجیح می‌دادند.

زندگی خاتون در مقطعی غم‌انگیز از تاریخ سیاسی و اجتماعی این مرزوبوم رقم می‌خورد؛ سوم شهریور ۱۳۲۰. یکی از رخدادهای تلخی که در حافظه تاریخی این ملت ماندگار شده است؛ اشغال ایران توسط متفقین. سال‌های سخت قحطی، بیماری و نابسامانی‌های اجتماعی. مهم‌ترین و شاخص‌ترین عنصر خلاقه مجموعه «خاتون» را می‌توان تمرکز و تامل نویسنده و کارگردان در پرداخت شخصیت‌ها و پیشبرد روایت بر اساس آنالیز درست پی‌رنگ اصلی و توازن آن با سایر پی‌رنگ‌ها دانست. این توازن موجب شده تا موقعیت‌ها و رویدادهای موازی بدون اضافات و اغراق، زیرساخت قدرتمندی را برای قصه اصلی رقم بزنند. تا این قسمت که سومین قسمت سریال را به نظاره نشستیم، هیچ‌گونه شخصیت زائدی در قصه، موجود نیست. مجموع عناصر دراماتیک قصه، اعم از شخصیت‌ها، عملکردشان، موقعیت‌ها، اسناد اجتماعی و تاریخی، بستر جغرافیایی، فضاسازی و… همه و همه در کنار یکدیگر، خروجی بایسته‌ای را برای درام به ارمغان آورده‌اند. حضور تیپیکال کاراکترهای سیاه و سفید و تیپ‌سازی به شیوه رایج و مرسوم در قصه‌های تاریخی در این درام تا به این جای کار دیده نمی‌شود و کارگردان تلاش کرده تا شخصیت‌های داستانش متعادل و قابل باور یرای مخاطب باشند. زن‌های «خاتون»، اعم از روشنفکر یا سنتی، پیش از هر عنوان و مرتبه‌ای فقط زن هستند. پر از دلشوره، اضطراب، احساسات و عواطف منحصر به فرد از جنس زنانه. ارباب قصه (شیرزاد) در عین حالی که پس مانده‌های نظام فئودالی رابرگُرده خویش دارد، همزمان دغدغه و نگرانی خاک و سرزمینش را هم به دل دارد. برای او سرزمین بر زمین‌هایش رجحان دارد و جنگ تا دشمن پای بر خاکش دارد، همچنان ادامه دارد. اُپرا‌خوان درام «خاتون»، عاشق فرهنگ فولکلور گیلان و غذاهای محلی است و ستوان درجه‌دارش، جدای از درجه و اعتبار و زن و فرزند، ابتدا فدایی وطن است تا درجه و مقام.

سومین قسمت از درام «خاتون» پس از عبور از شور و حماسه جنگ و رویارویی با دشمن، به یک باره از اوج به یک فرود پُرماجرا ختم می‌شود. فرودی که عناصر سازنده‌اش شخصیت‌ها و موقعیت‌های جدیدتر و جدی‌تری دارند. قهرمانان داستانش در جایگاه قهرمانان واقعی بی‌نام و نشان این سرزمین، یا از میان می‌روند و یا به سایه رانده می‌شوند. در این قسمت شاهد آنیم که پی‌رنگ رویارویی، به یک باره از حمله به دفاع (به تعبیر شیرزاد ملک) تغییر می‌یابد. شاه و وزیر کیش و مات می‌شوند و حماسه‌سرایی متوقف می‌شود‌ اما پیاده نظام همچنان در صفحه شطرنج باقی می‌مانند و آهسته و محتاط گام برمی‌دارند. پیاده نظام (خاتون وهم‌مسلک‌های او) درهر گام، تنها به ایستایی و حفظ موقعیت ایران می‌اندیشند و زن به عنوان مادر در این خاک و این سرزمین، کودکان زخمی و قحطی‌زده‌اش را به آغوش می‌کشد و تیمار می‌کند. او به امید طلوع دگرباره آزادی برای زنده نگه داشتن فرزند و اندیشه که پویایی هر اجتماعی است، جای خالی سواره نظام را به طور موقت پُر می‌کند. درحالی که لبانش بسته‌اند، در سینه سرود پاینده باد وطن می‌خواند و در خلوت، کودکان را با حکایاتی از قهرمانان مبارز تربیت می‌کند.

سریال «خاتون» تا به این منزل، تابلوفرشی خوش نقش، ریز بافت، اصیل و پرصلابت از آب درآمده که تاروپودش (رنگ، نوا، تصویر، میزانسن، بازی، جغرافیا و کارگردانی) محکم و ظاهرش پرصلابت و شکوهمند است.
امید که این جایگاه تا منزل پایانی همچنان رفیع و ارزشمند باقی بماند.

منبع نماوا

مطالب مرتبط