یک داستان پینوکیویی عاشقانه / «زیبایی درون»؛ روایتی از خلاء‌های زندگی روزمره در قالب فانتزی و خیال

امتیاز دهید post

مجله نماوا، شهرام اشرف ابیانه

«زیبایی درون»، ملودرامی عاشقانه با ایده‌ای فانتزی که البته راه به خیال یا روایت شخصی و رادیکال نمی‌برد و در همان چهارچوب ملودرام باقی می‌ماند. با این همه فقط فیلمی سرگرم‌کننده نیست. اول به خاطر شباهت‌های انکارناپذیر مضمونی‌اش به شاهکارهایی چون روز گراندهاک (1) ( یا روز موش خرما، هارولد رامیس ١٩٩٣) که قهرمان در آن در یک دایره‌ی زمانی تکرار شونده گیر افتاده و هر روز را در حال سپری کردن روزی خاص است، انگار که زمان متوقف شده باشد و زندگی عجیب بنجامین باتن(2) ( دیوید فینچر، ٢٠٠٨) بر اساس داستان کوتاهی از اسکات فیتز جرالد و درباره‌ی روند معکوس رشد از پیری تا نوزادی و سپس مرگ که چون خوابی نوزاد به آخر خط رسیده‌ی فیلم را در می‌رباید و شکل آب(3) ( گیرمو‌ دل تورو، ٢٠١٧) که تفسیری است گوتیک از عشق در بدنی تغییر شکل یافته.

فیلم اخیر البته بعدِ فیلم کره‌ای مورد بحث ما ساخته شده اما همان شباهت‌های تماتیک و مضمونی را تداعی می‌کند و البته همه‌ی این‌ها برگرفته از افسانه‌ی دیو و دلبر درباره‌ی محبوبی که پشت صورتکی پنهان شده و امکان بیرون آمدن از قالبش را ندارد مگر آنکه محبوبی این پوسته را با حضور عاشقانه‌اش پاره کند و معشوق را به زندگی انسانی واقعی‌اش برگرداند.

در این فیلم، مایه‌ی دیگری هم به قصه اضافه شده. شخصیت‌ اصلی، طراح مبلمان و میز و صندلی است؛ نوعی ژپتو که با فرم دادن به چوب گویی در کار شکل دادن به سیماهای مختلفی است که هر صبح بعد بیدار شدن پیدا می‌کند. جالب آنکه دختر مورد علاقه‌اش نیز در کار فروش همین وسائل است. فیلم، گونه‌ای داستان پینوکیویی عاشقانه است که فانتزی و خیال را به زندگی روزمره آورده تا خلاء‌های زندگی روزمره را نشان‌مان دهد؛ این‌که آدم‌ها مدام رنگ عوض می‌کنند و ما حتی متوجه این تغییر رفتار نمی‌شویم.

شخصیت اصلی فیلم، پسری است که از هجده سالگی هر صبح در قالب بدن دیگری از خواب بلند می‌شود. انگار هویت درونی او، شکل عینی به خود گرفته و همین آسیب‌پذیرش کرده. این مشکل را تنها عشقی ازلی می‌تواند قابل درک و تحمل کند. چنین عشقی در قالبِ ملودرام، اگر قاعده‌ی کار با این ژانر را بلد باشی، به بهترین وجه به تصویر در‌می‌آید. برای این‌ست که بیشتر رنگ‌های فیلم گرم است و نماهای نزدیک بر زیبایی‌شناسی فیلم سیطره دارد و دیگر آن‌که گروه سازنده خطر نمی‌کند و و به قواعد ژانر وفادار می‌ماند. حاصلش ملودرام عاشقانه‌ای است که قصه‌ی پریانی‌اش را در شکل و شمایل یک فیلمِ شسته رفته تماشاگرپسند نشان می‌دهد.

مایه‌های عاشقانه‌ی فیلم نقطه‌ی قوت فیلم است. آنجا که دختر از مرد محبوش می​پرسد روز بعد تو را چطور پیدا کنم وجواب می‌شنود که خودش او را خواهد یافت. نیاز زوج عاشق به وجود هم را زیباتر از این نمی‌شد تصویر کرد. هر چند فیلم در همان محدوده‌ی ژانر باقی می ماند و ما را به آن سوی کرانه‌های این خیال راه یافته به زندگی روزمره نمی‌برد اما همین هم کافی است تا صورت زیبای دیگری از عشق را در خاطرمان ماندگار کنیم.

(1) Groundhog Day

(2) The Curious Case of Benjamin Button

(3) The Shape of Water

تماشای این فیلم در نماوا

نوشته یک داستان پینوکیویی عاشقانه / «زیبایی درون»؛ روایتی از خلاء‌های زندگی روزمره در قالب فانتزی و خیال اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط