«سرزمین عسل»؛ چالش ساخت فیلمی مستند با ساختار داخلی داستانی

امتیاز دهید post

مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

مستند تحسین‌شده و نامزد دو جایزه اسکار «سرزمین عسل» (Honeyland)، دومین همکاری بین کارگردانان لوبومیر استفانو و تامارا کوتوسکا بعد از «دریاچه سیب‌ها‌« (۲۰۱۷) است. داستان در بکیرلیا، روستایی در مقدونیه اتفاق می‌افتد و بر هاتیدزه موراتووا، زنی میانسال تمرکز دارد که از سنت‌های قدیمی زنبورداری پیروی می‌کند، درحالی‌که از مادر بیمار خود، نظیفه نیز مراقبت می‌کند. با وجود تلاش‌های او برای خودکفایی، تصمیمات سیاسی و اقتصادی، تأثیر عمیق بر هاتیدزه و توانایی او برای بقاء دارد.

خلاصه داستان «سرزمین عسل» می‌تواند آن را مثل یک مستند طبیعتِ ملال‌آور و حق‌به‌جانب جلوه دهد. در عوض، این فیلمی پر از تناقض و وارونگی‌های روایی است. شخصیت‌ها اغلب تحت پوشش مهربانی و بخشندگی، تصمیم‌های خودتخریب‌گر، و گاهی اوقات غیرقابل توضیح می‌گیرند. هاتیدزه که در ظاهر زنی است که در حاشیه جامعه زندگی می‌کند، برای بقا توانایی‌های فوق‌العاده‌ای دارد و در عین حال تغییرات فرهنگی را به شکلی موذیانه درک می‌کند.

هاتیدزه موراتووا

«سرزمین عسل» در جوایز اسکار ۲۰۲۰، اولین فیلمی لقب گرفت که در تاریخ آکادمی علوم و هنرهای سینمایی، هم‌زمان در دو بخش بهترین فیلم بلند بین‌المللی (با نام قبلی بهترین فیلم خارجی‌زبان) و بهترین مستند بلند نامزد شد. این فیلم را مقدونیه شمالی به اسکار معرفی کرد. «سرزمین عسل» اولین بار در دنیا در جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۱۹ در بخش مسابقه فیلم‌های مستند سینمای جهان نمایش داده شد و جایزه بزرگ داوران این بخش را دریافت کرد.

لوبومیر استفانو، یکی از دو کارگردان «سرزمین عسل» متولد ۱۹۷۵ در اسکوپیه پایتخت مقدونیه شمالی است. او بیش از ۲۰ سال است در حوزه تولید مستندهای مرتبط با مسائل زیست‌محیطی و توسعه انسانی کار می‌کند. تامارا کوتوسکا، دیگر کارگردان «سرزمین عسل» متولد ۱۹۹۳ در پریلپ در مقدونیه شمالی و دانش‌آموخته دانشکده هنرهای دراماتیک در دانشگاه مقدسین سیریل و متدیوس در اسکوپیه است.

استفانو و کوتوسکا در گفت‌وگو با فیلم‌میکر مگزین درباره مستند «سرزمین عسل» صحبت کردند.

در ابتدا، می‌توانید درباره نحوه همکاری خودتان توضیح دهید؟

تامارا کوتوسکا: شما مستقیم سر اصل مطلب رفتید. من خودم همین سؤال را دارم. شاید بتوانیم دو طرف ماجرا را بیان کنیم. ما حالا در دو فیلم با هم کار کرده‌ایم. اولین فیلم ما، «دریاچه سیب‌ها» نیز یک مستند زیست‌محیطی، اما خیلی با «سرزمین عسل» متفاوت بود. آن فیلم یک تیم را گرد هم آورد – کارگردانان، فیلمبرداران و تدوینگر. حضور آدم‌هایی با پس‌زمینه‌ها و سنین کاملاً متفاوت یک مزیت بود، چون ما می‌توانستیم در جنبه‌های مختلف داستان سهیم باشیم. آزمایش‌های زیادی برای پیدا کردن قالب مناسب انجام دادیم و به سبک جدیدی رسیدیم که ازنظر ما متفاوت است. درمورد این فیلم، حضور دو کارگردان مفید بود، چون می‌توانستیم در قالب دو تیم‌ تقسیم شویم. یک کارگردان و یک مدیر فیلمبرداری با یک خانواده، و کارگردان و مدیر فیلمبرداری دیگر با خانواده دیگر کار می‌کردند. به‌این‌ترتیب می‌توانستیم همه چیز را پوشش دهیم.

ازآنجاکه «سرزمین عسل» به‌عنوان یک پروژه سفارشی آغاز شد، چگونه بهترین راه را برای نزدیک شدن به داستان انتخاب کردید؟

لوبومیر استفانو: در‌حالی‌که روی فیلم اول کار می‌کردیم، تولید این فیلم را با همان گروه شروع کردیم. ما «سرزمین عسل» را در چارچوب پروژه حفاظت از طبیعت آغاز کردیم. از ما خواسته شد بر اساس یک موضوع زیست‌محیطی، مستندی کوتاه درباره بکیرلیا تهیه کنیم. در همان ابتدا هاتیدزه را دیدیم و فیلمبرداری از او را شروع کردیم. در صحنه‌ای که او عسل می‌برد و می‌گوید: «نصف برای من، نصف برای شما.»، آن صحنه در هفته اول فیلمبرداری گرفته شد.

کوتوسکا: ضمناً بیش از شش ماه تحقیق کردیم، و زمانی را با هاتیدزه گذراندیم.

استفانو: از همان ابتدای فیلمبرداری، با فعالیت‌های او و برنامه کاری‌اش آشنا شدیم، چون او به رابطه خود با مادرش خیلی علاقه داشت.

کوتوسکا: تحقیق کلید ساخت یک مستند است. هرچه بیشتر تحقیق کنید، بیشتر درک می‌کنید که چگونه داستان را بخوانید، چه چیزی را می‌توانید و چه چیزی را نمی‌توانید از شخصیت‌های اصلی خود به دست آورید. پس از ماه‌های اول، می‌دانستیم که یک داستان داریم. تصمیم گرفتیم یک خط داستانی را دنبال کنیم: زنبورها، و روی هیچ‌چیز دیگری تمرکز نکنیم، چون کشمکش‌ها و رویدادهای زیاد دیگری رخ می‌داد.

لوبومیر استفانو و تامارا کوتوسکا

چگونه درمورد این لوکیشن تصمیم گرفتید – این روستا، این کوه‌ها؟ در صحنه‌های آغازین شما در روی صخره‌ای مشرف به دره‌ای دورافتاده فیلمبرداری می‌کنید. این چیزی نیست که ناگهان با آن روبرو شده باشید.

استفانو: آنجا خیلی نزدیک به روستاست.

کوتوسکا: بله، راه زیادی نیست.

استفانو: کشور ما خیلی کوچک است، شاید ۲۰۰ کیلومتر. این منطقه در مرکز کشور قرار دارد. قبلاً ترکی بود، اما در دهه ۱۹۵۰ بعد از توافق بین ترکیه و یوگسلاوی درمورد مبادله بقایای امپراتوری عثمانی، به حال خود رها شد. حدود ده روستا در آنجا رها شدند. برخی خانواده‌ها، مانند خانواده هاتیدزه تصمیم گرفتند بمانند. آنجا هیچ‌چیز ندارد، هیچ‌چیز که کسی بتواند از آن استفاده کند. هیچ‌کس علاقه‌ای نداشت به آنجا برق ببرد، جاده‌ بسازد، و آب جاری تأمین کند. بنابراین، به‌جز چوپانان فصلی تقریباً هیچ‌کس آنجا نیست. زندگی سختی است، انگار که در قرن هفدهم زندگی می‌کنی.

آن نما که هاتیدزه روی بلندی ایستاده و سختی‌هایی را که با آن روبروست، و در عین حال زیبایی طبیعی باورنکردنی منطقه را نشان می‌دهد، تعهد شما به روند مستندسازی را ثابت می‌کند.

استفانو: ما آن را روز اول فیلمبرداری کردیم. نه، روز دوم.

کوتوسکا: قبلاً چند بار برای ملاقات با او رفتیم. یکی از اولین چیزهایی است که به ما نشان داد.

استفانو: آنجا بیرون از روستا اما خیلی نزدیک است. شاید ارتفاع آن ۲۰۰ متر باشد.

کوتوسکا: همه ما کوهنورد هستیم. این نما نشان می‌دهد که چگونه آن را فیلمبرداری کردیم. شما هر چهار نفر ما را با هم روی صخره می‌بینید.

گفتید شش ماه درمورد هاتیدزه تحقیق کردید. مدت‌زمان واقعی فیلمبرداری چقدر بود؟

استفانو: در مدت سه سال حدود صد روز فیلمبرداری کردیم.

کوتوسکا: هر بار حداکثر سه یا چهار روز می‌توانستیم به آنجا برویم. ما یک ای‌تی‌وی (خودرو همه‌جارو) کوچک داشتیم، چون در آنجا هیچ جاده‌ای نیست. این یعنی هر بار تنها چهار نفر می‌توانستیم به آنجا برویم، بنابراین صدابردار هم نداشتیم. برای آن سه یا چهار روز همه چیز با خود می‌بردیم: چادر، نَنو، غذا.

در کل مدت فیلمبرداری با دو مدیر فیلمبرداری کار می‌کردید؟

کوتوسکا: تغییر کرد. گاهی دو نفر، گاهی چهار نفر.

چگونه درمورد قاب‌بندی همکاری می‌کنید، این که کدام شخص را دنبال کنید؟

استفانو: در ماه‌های اول هاتیدزه را دنبال می‌کردیم. با نورپردازی خیلی آشنا شدیم، این که از چه زاویه‌هایی استفاده کنیم. گاهی اوقات خودمان فیلمبرداری می‌کردیم.

بنابراین با دیدن تصاویر خود می‌توانید تعیین کنید که در سری بعدی فیلمبرداری به چه چیزهایی نیاز دارید؟

کوتوسکا: بله، این‌طور هم می‌توان گفت، اما همیشه این‌طور نبود. هر بار که به عقب برمی‌گشتیم درباره این مسئله تصمیم می‌گرفتیم، برای مثال، به خودمان می‌گفتیم سه روز را صرف تمرکز بر رابطه مادر و دختر می‌کنیم و می‌بینیم چقدر می‌توانیم از مکالمات آن‌ها استفاده کنیم. دفعه بعد تمرکز را بر فعالیت زنبورهای عسل می‌گذاریم.

استفانو: یا گاوها.

کوتوسکا: بعد، تمام آخر هفته، در تمام مدتی که ما آنجا بودیم، فقط روی یک فعالیت تمرکز می‌کردیم.

استفانو: روند تدوین جالب بود، چون ما گویش ترکی آن‌ها را نمی‌فهمیم.

وقتی نمی‌دانید آدم‌ها چه می‌گویند چگونه درمورد فیلمبرداری تصمیم می‌گیرید؟

کوتوسکا: چیزی که معمولاً مردم فراموش می‌کنند، چون ما به ارتباط کلامی خیلی عادت داریم، این است که غریزه اصلی ما، بصری است. ما از طریق زبانِ بدن ارتباط برقرار می‌کنیم. خیلی از چیزهایی که می‌توانیم از همدیگر ببینیم بدون صحبت است. این برای ما خیلی مهم بود.

استفانو: به‌عنوان مثال مواردی هست که از آن‌ استفاده کردیم – بادبزنی که هاتیدزه می‌خرد، یا وقتی با موهای خود ور می‌رود. این لحظه‌های روزمره هستند، اما شما در اعماق خود با آن ارتباط برقرار می‌کنید. ما شروع به تدوین کردیم و به راف کات، مثلاً صحنه‌های هاتیدزه و مادرش نزدیک شدیم. نمی‌دانستیم چه می‌گویند، اما می‌توانستیم از دیالوگ‌های آن‌ها صحنه‌ای بسازیم. در همان مقطع، مترجم‌ها روی متن کار می‌کردند، و وقتی متوجه شدیم واقعاً چه می‌گویند، دیدن این که صحنه‌ها درست از کار درآمده است، هیجان‌انگیز بود. مثل صحنه‌ای در زمستان که مادر می‌پرسد: «بهار می‌آید؟»

کوتوسکا: یا، «من درخت شدم.» که در مقدونیه یک عبارت خنده‌دار تلقی می‌شود، مردم معمولاً وقتی آن را می‌گویند، می‌خندند.

شما هنگام تدوین انتخاب‌های هنری دارید، همین‌طور درمورد آنچه برای فیلمبرداری انتخاب می‌کنید، به‌عنوان مثال نوع قاب‌بندی روستا و دره پس از یک مرگ.

استفانو: ما آن صحنه را در ۲۰۱۹ بعدازاین که هاتیدزه به ما تلفن زد، فیلمبرداری کردیم.

که این سؤال دیگری را مطرح می‌کند: چقدر در زندگی آدم‌هایی که از آن‌ها فیلم می‌گیرید شرکت می‌کنید؟

کوتوسکا: می‌پرسید هاتیدزه چه شخصی است؟ چطور به ما پاسخ داد؟ شاید این به شما کمک کند. یک روزنامه‌نگار کره‌ای مقیم لندن، فیلم را در آنجا دید و بلافاصله با هواپیما به مقدونیه رفت تا با هاتیدزه گفت‌وگو کند. ما او را به دیدن هاتیدزه بردیم. پرسید: «آن‌ها چگونه شما را پیدا کردند؟» و او گفت: «آن‌ها من را پیدا نکردند. من آن‌ها را پیدا کردم.» بنابراین، می‌توانید طرز فکر او را برای ورود به این فیلم تصور کنید. او یک برونگرای کامل است. او می‌خواست داستانش روایت شود. وقتی با این نوع افراد که می‌خواهند داستان‌ خود را تعریف کنند، کار می‌کنید، خیلی راحت‌تر است. در غیر این صورت فکر نمی‌کنم می‌توانستیم این‌قدر به او نزدیک شویم.

او با خانواده دیگر، خانواده «فصلی» خیلی متفاوت بود. وقتی آن‌ها برای اولین بار آمدند، حس نکردیم حضورشان اهمیتی داشته باشد. نمی‌دانم، آن‌ها فقط چند نفر بودند، با بچه‌هایی که در بوته‌ها پنهان می‌شدند، و صورت خود را می‌پوشاندند، اما هاتیدزه سرانجام متوجه می‌شود که با آن‌ها مشکلی دارد – نه‌تنها درمورد زنبورها، بلکه مشکلات دیگر. ما متوجه شدیم باید این را بخشی از داستان کنیم. آن‌ها هر فصل می‌آیند و می‌روند.

اگر این یک فیلم داستانی بود، آن‌ها می‌توانستند شخصیت منفی باشند.

کوتوسکا: نمی‌توانید آن‌ها را قضاوت کنید. ما به‌عنوان نویسنده یا مردم آن‌ها را قضاوت نکردیم. نکته‌ای که می‌خواستیم با این فیلم اشاره کنیم این است که نمی‌توانید افرادی را که در چنین شرایطی قرار گرفته‌اند، قضاوت کنید. آن‌ها شخصیت منفی نیستند. سیستم، شخصیت منفی است، شخصیتی منفی که ما را به سمت مصرف‌گرایی سوق می‌دهد.

استفانو: یا گرفتار مارپیچ نارضایتی می‌کند.

کوتوسکا: این آدم‌ها باید آینه همه ما باشند. حسین مقصر نیست چون او هفت فرزند دارد که باید از آن‌ها مراقبت کند. هرکس جای او باشد، برای تأمین خانواده‌اش همین تصمیم را می‌گیرد.

هیچ‌وقت احساس کردید که باید دخالت کنید و از اتفاقی که به هاتیدزه آسیب می‌زند جلوگیری کنید؟

استفانو: نه

کوتوسکا: این یک تصمیم شخصی است که هر فیلمساز وقتی می‌گیرد که شروع به ساخت یک فیلم می‌کند. تا زمانی که مستندها باشند، این یک انتخاب است: فیلمساز بودن یا انسان بودن. درمورد ما، همیشه احساس می‌کردیم که مهمانِ سبک زندگی آن‌ها هستیم. وقتی شما وارد خانه کسی می‌شوید، به او نمی‌گویید چطور رفتار کند، سر او فریاد نمی‌کشید. ما فقط مشاهده‌گر هستیم. حتی اگر دخالت کنیم، چیزی تغییر نمی‌کند. چون دفعه بعد، وقتی ما آنجا نیستیم، آن‌ها همین کار را خواهند کرد.

استفانو: ما برای نظیفه مادر هاتیدزه دارو آوردیم. سعی کردیم بیشتر کمک کنیم، اما او قبول نکرد.

کوتوسکا: مادر نمی‌خواست خانه را ترک کند. او منتظر مرگ بود. نه‌فقط این، بلکه هاتیدزه به‌صراحت به ما گفت که چه می‌خواهد، و چگونه می‌توانیم به او کمک کنیم. وقتی مادرش فوت کرد، او می‌خواست به روستای دیگری نزدیک برادر و اقوام خود نقل مکان کند. بنابراین با اولین جایزه‌ای که از جشنواره سارایوو گرفتیم، خانه‌ای در آن روستا برای او خریدیم. حالا او می‌تواند برود و بیاید، هنوز از زنبورهایش مراقبت می‌کند، اما در زمستان مکان امنی دارد.

استفانو: این انتخاب او بود.

هاتیدزه چقدر در نحوه نمایش خود روی پرده مشارکت کرد؟

کوتوسکا: فکر نمی‌کنم از آنچه دوربین می‌دید، آگاه بود، رفتارهایش کاملاً طبیعی بود. وقتی با کسی در جامعه مدرن کار می‌کنید، این عادت به تغییر رفتار را داریم چون از دوربین مطلع هستیم، اما هاتیدزه و آدم‌هایی مانند او این تصور را ندارند که چگونه باید در مقابل دیگران رفتار کنند. آن‌ها همان آدم‌هایی هستند که هستند.

استفانو: از آنچه برایشان مهم است آگاه هستند. حسین نگران بود که کامیونش خیلی قدیمی به نظر برسد، نگران بود که کاروانش خاکی به نظر برسد. البته حضور ما رفتار آن‌ها را تغییر می‌دهد. نمی‌دانیم چگونه، فقط می‌توان امیدوار بود.

کوتوسکا: می‌توانم بگویم وقتی ما آنجا بودیم، حداقل با هم صحبت می‌کردند.

استفانو: ما روستاهای متروکه دیگری را در مقدونیه دیدیم. وقتی دو نفر در روستا هستند، با هم دعوا می‌کنند. همیشه درگیر هستند.

کوتوسکا: همه.

استفانو: مثل ازدواج!

استعاره کندو، ملکه زنبور در فیلم از چه زمان آشکار شد؟

کوتوسکا: از همان ابتدا.

استفانو: در یادداشت‌ها ذکر شده است که ما چهارصد ساعت فیلم داشتیم، اما مسئله کمیت نیست. ما خیلی اتفاق‌ها را فیلمبرداری کرده‌ایم و صحنه‌هایی داریم که احتمالاً هیجان‌انگیزتر از صحنه‌های نسخه نهایی هستند. ما صحنه‌های نهایی را انتخاب کردیم چون متناسب بودند.

کوتوسکا: بزرگ‌ترین چالش، ساخت یک مستند بود که ساختارِ داخلیِ داستانی داشته باشد. چون این واقعاً آینده سینما است: داستانی شبیه مستند و مستندی شبیه داستان.

استفانو: اما کلک نزدیم. آنچه در فیلم می‌بینید همان چیزی است که اتفاق افتاد.

کوتوسکا: البته. مسائل واقعی برای خلق یک ساختار داستانی عادی و آشنا. این لذت واقعی کار روی «سرزمین عسل» بود.

منبع: فیلم‌میکر مگزین (دنیل ایگن)

تماشای این فیلم در نماوا

نوشته «سرزمین عسل»؛ چالش ساخت فیلمی مستند با ساختار داخلی داستانی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط