درباره‌ «تیک، تیک…بوم!» / سکوت با مرگ برابر است

5/5 - (1 امتیاز)

مجله نماوا، ساسان گلفر

«چرا با آتش، بازی می‌کنیم؟
چرا دستمان را روی اجاق می‌گذاریم
با آن‌که می‌دانیم این کار دردناک است؟»

پرسش آغاز ترانه‌‌ای با عنوان «رساتر از واژگان» که اواخر فیلم «تیک، تیک… بوم!» خوانده می‌شود، سؤالی است که تقریباً هر هنرمندی در مقاطعی یا لااقل یک مقطع از زندگی‌اش از خود پرسیده است و می‌پرسد. فقط، هنرمندان نیستند که از خود این را می‌پرسند؛ هر دانشمند، اندیشمند، کارآفرین، مصلح اجتماعی… هر انسانی که بهترین نیت‌ها را دارد می‌خواهد قدمی کوچک در جهت متفاوت با انبوه اطرافیانش بر‌دارد و برچسب وصله‌ی ناجور و ناهنجار می‌خورد، روزی به ناچار با چنین تردیدی روبرو می‌شود.

جاناتان لارسون (اندرو گارفیلد) قهرمان فیلم«تیک، تیک… بوم!» محصول ۲۰۲۱ شبکه‌ی نتفلیکس این پاسخ را هم از دوستی می‌گیرد که سعی کرده است همرنگ جماعت بماند: «مگه توی زندگی‌ات چی‌کار کرده‌ای که این‌قدر بهش می‌بالی؟ می‌شینی توی اتاق نشیمن خونه‌ت و موزیکال می‌نویسی. تو که جنگل‌های بارونی را نجات نمی‌دی!»

«آه، چرا در این خیابان‌های خطرناک
چراغی نمی‌افروزیم؟
چرا پیش از آن‌که حقیقت بر ما روشن شود
تصادف می‌کنیم؟»

عمر نبوغ کوتاه است و وقتی برای خلاقیت نمانده؛ قهرمان فیلم «تیک، تیک… بوم!» دائم با زمان کلنجار می‌رود. بخش بزرگی از طول فیلم باید با زمان مسابقه بدهد و در همان تنگنا باید از روی موانع متعددی مانند بحران خلاقیت، بحران کمبود منابع مالی و مشکلات ریز و درشت دیگر بپرد. با این حال همین‌گونه زندگی کردن را با همه‌ی دشواری‌ها ترجیح می‌دهد.

«قفس یا بال
کدام را ترجیح می‌دهی؟
از پرندگان بپرس
عزیزم، ترس یا عشق؟
جواب را نگو
کردار رساتر از واژگان است.»

بند آخر این بخش که عنوان ترانه‌ی فیلم «تیک، تیک… بوم!» از آن گرفته شده و ضرب‌المثلی است معادل «دوصد گفته چون نیم‌کردار نیست» در زبان فارسی، از مفهوم فلسفی و معنای ضمنی آن در زندگی شخصی قهرمان داستان -یک شخصیت واقعی و از نوابغ ترانه‌سرایی نمایش‌های موزیکال دهه‌ی ۱۹۹۰ آف‌برادوی- فراتر می‌رود. کنش یک هنرمند آهنگساز یا ترانه‌سرا نت‌های موسیقی است و هر ضرب موسیقی حرکت زندگی است. به همین علت است که جایی در میانه‌ی فیلم، اندرو گارفیلد بازیگر را مقابل شعاری می‌بینیم که ظاهراً پشت کامیونی نوشته و بارها تکرار شده است: «سکوت برابر است با مرگ». برای جاناتان لارسون خالق نمایش‌های «سوپربیا»، «تیک، تیک… بوم!» و «اجاره» (برنده‌ی جوایز پولیتزر و تونی) دست از قلم کشیدن به معنای مرگ بود و نوشتن معادل جاودانگی. همان‌طور که برای استیون سوندهایم (که نقش او را در فیلم بردلی ویتفورد بازی می‌کند) خالق «داستان وست ساید»، «سوئینی تاد» و «به درون جنگل» که چند روز پس از اکران افتتاحیه‌ی این فیلم از دنیا رفت، سرودن به معنای جاودانگی بود.

ضرورت بیان‌گری و حرکت البته فقط مختص هنرمند ترانه‌نویس نیست؛ زندگی واقعی بازیگران هم در همین کنش‌های کوچک روی صحنه یا جلوی دوربین زندگی تعریف می‌شود. زیست بازیگران نمایش‌هایی که گوشه‌هایی بازسازی شده از آن‌ها را در فیلم می‌بینیم و همین‌طور بازیگران فیلم زنده و پویای «تیک، تیک… بوم!» نیز در همین لحظه‌های حرکت است؛ چه بازیگران واقعی نمایش‌های موزیکال که در صحنه‌های نمایش این فیلم بازی کرده‌اند و بسیاری از مشاهیر دنیای برادوی و آف‌برادوی که در نقش‌های کوچک افتخاری (کامئو) این فیلم ظاهر شده‌اند و مخصوصاً چندی نفر از آن‌ها را در سکانس موسوم به «یکشنبه» در غذاخوری می‌بینیم و چه اندرو گارفیلد که با اتکا به توانایی آواز خواندن برای اولین بار در یک فیلم موزیکال بازی کرد و پاداش یک سال تمرین مداوم برای این فیلم را با جایزه گلدن‌گلوب و نامزدی برای جایزه‌ی اتحادیه‌ی بازیگران و جوایز متعدد منتقدان و انجمن‌های سینمایی گرفت.

«تیک، تیک… بوم!» اولین فیلم بلند سینمایی لین-مانوئل میراندا (متولد ۱۹۸۰ در نیویورک) نمایشنامه‌نویس، بازیگر، خواننده و ترانه‌سرای برنده‌ی جوایز متعدد پولیتزر، لارنس الیویر، تونی، گرَمی و پرایم‌تایم اِمی است که پیش از این فیلم در سینما بیشتر به عنوان صداپیشه یا بازیگر فیلم‌هایی «مری پاپینز بازمی‌گردد» یا نویسنده و آهنگساز و بازیگر فیلم‌هایی مانند «همیلتن» شناخته شده بود. او با کمک دو تدوین‌گر این فیلم، مایرون کرستین و اندرو وایزبلوم و با اتکا به توانایی دیالوگ‌نویسی و ترانه‌سرایی خودش و بازیگرانی توانا مانند ونسا هاجنز، روبین د هسوس، آلکساندرا شیپ و جاشوا هنری شیوه‌ی هارمونیک-کنترپوانتیک منحصر به‌فردی را در آمیختن دیالوگ‌های ظاهراً عادی بازیگران با نمایش تک‌نفره‌ی روی صحنه و نمایش‌های موزیکال اجرا شده روی صحنه و لحظه‌های موزیکال سینمایی در پیش گرفته که حاصل آن تاروپود ریزبافت فیلم زنده و پویایی است؛ کمتر نظیری برای آن در میان موزیکال‌های متعارف می‌توان پیدا کرد.

میراندا در خلال داستان زندگی واقعی آهنگساز و ترانه‌سرایی که به دشواری و با تحمل انواع کم‌وکسری‌های زندگی و در اوج ناامیدی توانست نام خود را به عنوان یکی از پیشگامان و عوامل تحول عرصه‌ی نمایش صحنه‌ای ماندگار کند، نقبی هم به شرایط سیاسی و اجتماعی کشورش در سال‌های پایانی قرن بیستم می‌زند و دشواری زندگی در جنگل کلان‌شهر را به نقد می‌کشد.

«چرا باید سعی کنیم بهترین باشیم
وقتی می‌توانیم آسه برویم و آسه بیاییم و باز هم داشته باشیم؟
چرا سر تکان می‌دهیم تا رئیس را تأیید کنیم
وقتی هر کاری که می‌کند خطاست؟
چرا باید جاده را هموار کنیم
وقتی مسیر کهنه و فرسوده
ایمن و جذاب به نظر می‌رسد؟
چگونه وقتی در سفریم،
ترس و زبونی را ببینیم
و جلوی خودمان را بگیریم تا نجنگیم؟

قفس یا بال
کدام را ترجیح می‌دهی؟
از پرندگان بپرسعزیزم، ترس یا عشق؟
جواب را نگو
کردار رساتر از واژگان است

چه بهایی باید پرداخت
تا یک نسل بیدار شود؟
چگونه می‌توانید یک نفر را
به برخاستن و پرواز کردن وادار کنید؟

اگر بیدار نشویم
و ملت را تکان ندهیم
دنیا پیشانی ما را به خاک می‌مالد
و ما درمانده از خود می‌پرسیم چرا، چرا؟

چرا با آن‌که دوست داریم، می‌مانیم
در حالی که ته دل می‌دانیم
یک‌جای کار درست نیست؟
چرا ترجیح می دهیم
دوزخ را تحمل کنیم
اما شب تنها نمانیم؟

چرا از رهبرانی پیروی می‌کنیم که کارشان را بلد نیستند؟
چرا لازم است فاجعه اتفاق بیفتد تا انقلاب را شروع کنیم؟
اگر ما خیلی آزادیم، به من بگو چرا؟
یک نفر به من بگوید چرا
خون این‌همه آدم ریخته می‌شود؟

قفس یا بال
کدام را ترجیح می‌دهی؟
از پرندگان بپرس
عزیزم، ترس یا عشق؟
جواب را نگو
کردار رساتر است از… رساتر از… رساتر از…»

(متن ترانه از جاناتان لارسون، نمایشنامه‌ی «اجاره»، ۱۹۹۶)

تماشای «تیک، تیک… بوم!» در نماوا

نوشته درباره‌ «تیک، تیک…بوم!» / سکوت با مرگ برابر است اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط