«نجات سرباز رایان» / آزمون سزاواری سرباز رایان

امتیاز دهید post

مجله نماوا، سحر عصرآزاد

فیلم سینمایی «نجات سرباز رایان» از آثار برجسته، تأثیرگذار و ماندگار سینمای جنگ جهان است که بر بستر جنگی واقعی و شناسنامه‌دار، قصه‌ای تخیلی و چندلایه را با ارجاعی به وسعت زمان به تصویر می‌کشد.

استیون اسپیلبرگ سال ۱۹۹۸ درحالی‌که فیلم‌های علمی- تخیلی و ماجراجویانه مشهور و پرفروشی همچون «ایندیانا جونز»ها، «پارک ژوراسیک»ها، «آرواره‌ها»، «ئی تی»، «برخورد نزدیک از نوع سوم»، «هوک» و «فهرست شیندلر» را در کارنامه‌اش ثبت کرده بود، گامی بلند در مسیر ساخت یک فیلم جنگی عظیم و بلندپروازانه برداشت.

فیلمی که قصه‌اش به قلم رابرت رودات در اتمسفر سال ۱۹۴۴ و نبرد نرماندی در جنگ جهانی دوم می‌گذرد، اما نویسنده تلاش کرده قصه دراماتیک ذهنی خود را بر این بستر روایت کند. قصه‌ای که هنگام بازدید از بنای یادبود چهار برادر کشته شده در جنگ جهانی دوم در ذهن رودات جرقه زد و تصمیم گرفت جادوی تخیل و دنیای سینما را به مدد بگیرد تا به این مادر نمونه‌وار، شانس بازگشت یک فرزندش را از جنگ بدهد.

وقتی «نجات سرباز رایان» را با این انگیزه و هدف اولیه مرور کنیم؛ به نظر می‌آید نویسنده، کارگردان، تهیه‌کننده، حتی بازیگران و … فیلم با باور این جادو – به عنوان مرهمی بر زخم‌های مادرانی که در طول سالیان، فرزندان خود را به واسطه حضور در جنگ از دست داده‌اند-، به نوعی این باور را به مخاطب هم پیشنهاد می‌دهند تا قدمی برای ادای دین در اشلی وسیع‌تر برداشته باشند.

به همین واسطه است که فیلم فراتر از زمان ساخت خود در دهه ۹۰ میلادی و زمان وقوع جنگ جهانی دوم در دهه ۴۰ میلادی، همچنان تا امروز می‌درخشد و قابل رجوع است. چراکه فیلم از یک سوی به واسطه واقعیت و مستندات ریشه در منابع تاریخی زنده و مستدل دارد و از سویی دیگر به تناسب درام‌پردازی و وام گرفتن از جادوی تخیل، فراتر از زمان و مکان شناسنامه‌دار خود بسط می‌یابد. مهمتر از همه اینکه مضمون و زیرمتن عمیق، مبتلابه و تأثیرگذار فیلم در طول دهه‌ها و سالیان همچنان قابل رجوع و تعمیم است.

محور اصلی فیلم مأموریت گروهی هفت نفره به رهبری کاپیتان جان میلر (تام هنکس) برای بازگرداندن چهارمین فرزند خانواده رایان؛ جیمز فرانسیس رایان (مت دیمون) از دل نبرد نرماندی به آغوش مادر و خانواده اش است. چراکه سه برادر دیگر او در جنگ کشته شده و در یک روز خبر مرگ آنها به مادرشان رسیده است.

طراحی چنین هدف دراماتیکی در دل جنگی واقعی که در هر گام با ارجاعات مستند از نبرد نرماندی در دل جنگ جهانی دوم همراه است، نه فقط جاه طلبی بلکه جنونی محض را از سوی عوامل سازنده می‌طلبد. چراکه برای آنها راه گریز و چاره حتی در حد تبدیل شدن به یک فیلم متوسط وجود نداشته؛ یا پیروزی محض یا شکست محض! البته که کارنامه بلندبالای اسپیلبرگ او را تبدیل به بهترین گزینه برای پذیرش این ریسک عظیم و برداشتن گامی مطمئن در مسیر یک پیروزی محض کرده است.

فیلم پس از سکانس آغازین که در فینال به سکانسی مشابه پیوند خورده و گذشته و حال را در گورستان کشته شدگان نبرد نرماندی واجد معنا و مفهوم دراماتیک می‌کند، با سکانسی تکان‌دهنده از ورود سربازان آمریکایی به ساحل اوماها در نرماندی فرانسه آغاز می‌شود که کاپیتان میلر و گروهش هم در میان آنها قرار دارند.

منطقه‌ای که به اشغال نیروهای آلمانی درآمده و این عملیات را واجد یک هدف کلی و عمومی برای سربازان آمریکایی به عنوان پیش‌برنده‌های اصلی فیلم می‌کند. اما آنچه فیلم را عمیق تر و چندلایه می‌کند، خوانش دراماتیک نویسنده و فیلمساز از درام بر بستر این جنگ واقعی است.

در واقع هدف ثانویه‌ای که برای کاپیتان میلر و افرادش تعریف می‌شود تا همدلی مخاطب را با مأموریت مرگ و زندگی آنها فراتر از اهدافی ارزشمند و البته کلیشه‌ای جلب کند، خوانش هوشمندانه سازندگان از نیاز دراماتیک این گروه است تا برآمده از نیاز و هدف عمومی و همه شمول آنها باشد.

طراحی کاراکترها به واسطه نوع مأموریت جنگی و موانعی که گروه برای عبور از سد دشمن و پیدا کردن سرباز رایان با آنها مواجه هستند، تنوع و گوناگونی هم در تخصص ها هم در شخصیت‌پردازی و کنش و واکنش‌ها دارد. این رنگ‌آمیزی باعث شده فراتر از بستر پرتنش و ملتهب جنگ، مرگ، کشتار و تعلیق برآمده از آن، مخاطب هر لحظه منتظر مواجهه‌ای غیرقابل پیش‌بینی از شخصیت‌ها در موقعیت‌های غافلگیرکننده باشد.

به این ترتیب فیلم با عبور از تصویر عمومی، آشنا و کلیشه‌ای جنگ؛ که البته تأثیرگذار است، در روندی پر فراز و نشیب از کنش و واکنش‌ها و انتخاب‌های کاراکترها قرار می‌گیرد که پیشبرنده آن نه فقط جنگ و سویه‌های خیر و شر متعارف، بلکه گره‌ها و پیچیدگی‌های درونی آدم‌ها در تناسب با نیاز دراماتیک‌شان است.

این نکته طلایی را می‌توان در مورد بسیاری از فیلم‌های جنگی تکراری که باعث دلزدگی مخاطب می‌شوند، بررسی کرد. چراکه وقتی گستره جنگ و خشونت و رویدادهای برآمده از آن، تک بعدی شده و درام، کاراکترها و انگیزه‌ها در تعاریف اولیه و کلیشه‌ای درجا می زنند، طبعاً فیلم نمی‌تواند مخاطب را به سطح جدیدی از درک و همدلی برساند و به همین دلیل همراهی خود را از دست می‌دهد.

در فیلم «نجات سرباز رایان» این بستر ملتهب و پرتنش، فضایی ایجاد می‌کند تا مخاطب مرتب با خطر مرگ و حذف اعضای این گروه مواجه باشد. گروهی که بازماندگانش همچنان به هدف اولیه خود وفادار می‌مانند و با حذف تدریجی هر نفر، اهمیت نیاز دراماتیک گروه؛ یعنی یافتن سرباز رایان دوچندان می شود.

فیلم این امتیاز را دارد که این مواجهه تعیین کننده را آنقدر به تأخیر نمی‌اندازد که مخاطب سرخورده و دلزده دست از همراهی بردارد بلکه درست در جایی که باید، جیمز فرانسیس رایان را با بازماندگان گروه و مخاطب مواجه می‌کند.

در چنین موقعیتی است که اصرار رایان برای ماندن و همراهی با همرزمانش برای سرکوبی دشمن، نقطه اوج دراماتیکی را رقم می‌زند که باعث انطباق نیاز دراماتیک بازماندگان گروه و رایان می‌شود تا شاهد رجعت به همان نیاز دراماتیک اصیل اولیه باشیم که مقابله با دشمن است. پرداختی هوشمندانه و ظریف که توانسته این منحنی و نوسانات را در طول درام به شکلی برآمده از هم متمایز کند و در انتها به شکلی باورپذیر و ملموس به یکدیگر پیوند دهد.

توصیه میلر در لحظات پایانی به رایان (سزاوارش باش، لیاقتش را داشته باش) نیز تبدیل به محملی دراماتیک می‌شود تا در سکانس فینال وقتی به سکانس اولیه گورستان کشته شدگان نبرد نرماندی در زمان حال بازمی‌گردیم، با رایان که در چالش برای رسیدن به باور این سزاواری است، بیش از پیش احساس همذات پنداری کنیم.

«نجات سرباز رایان» با زمان نزدیک به ۱۷۰ دقیقه و با گذر ۲۴ سال همچنان از فیلم های نمونه‌وار و تأثیرگذار سینمای جنگ جهان است که همواره به آن ارجاع می‌شود. فیلمی که در کنار نامزدی در رشته های متعدد و کسب جوایزی که مهمترین‌اش؛ بهترین کارگردانی برای استیون اسپیلبرگ است، یک علامت سوال بزرگ برای عدم دریافت بهترین فیلمنامه اصیل و غیر اقتباسی را در کارنامه اسکار ثبت می‌کند.

تماشای «نجات سرباز رایان» در نماوا

نوشته «نجات سرباز رایان» / آزمون سزاواری سرباز رایان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط