نگاهی به فیلم «بروکلین» / رویای امریکایی

امتیاز دهید post

مجله نماوا، مینو خانی

اگر می‌خواهید بر بال خیال پرواز کنید، کمی حس عاشقانه تجربه کنید و خصوصا انگیزه حرکت برای تغییر مسیر زندگی دارید و دوست دارید یک ملودارم با بازی‌های خوب و فیلمنامه خوب و کلا یک فیلم خوب ببینید، «بروکلین» را تماشا کنید.

اوایل دهه ۱۹۵۰ میلادی است. دختر جوانی از اهالی انیسکورتی از شهرهای وکسفورد ایرلند به دنبال کار و آینده‌ای بهتر بار سفر می‌بندد و راهی نیوریورک می‌شود و در محله بروکلین در خانه زنی متدین مستقر می‌شود؛ محله‌ای پر از ایرلندی‌هایی که سال‌ها و دهه‌ها قبل به نیویورک رفته و در ساخت و سازش سهم مهمی داشته‌اند؛ این را پدر فلود به آیلیس در شب کریسمس ایرلندی می‌گوید.

«بروکلین» به کارگردانی جان کرولی اهل ایرلند بر اساس داستانی به همین نام نوشته کولم توبین، نویسنده و روزنامه‌نگار ایرلندی است. شخصیت اول فیلم، سرشه رونان، امریکایی ایرلندی‌الاصل است. بر نام و ملیت تاکید می‌کنم برای اینکه بدانیم فیلم «بروکلین» ایرلندی است و بروکلین (زندگی در امریکا) را از زاویه دید ایرلندی‌ها روایت می‌کند.

همان ابتدا که آیلیس به امریکا می‌رسد و مهر ورود به پاسپورتش می‌خورد و اجازه دارد از در آبی خارج شود، او را در میانه کادر در حجمی از نور می‌بینیم که در تاریکی فضای بسته کمرگ خیلی خوب خود را به رخ می‌کشد و نوید موفقیت است و این یعنی هر چه نگرانی در چشم و دل آیلیس دیده بودیم را به فراموشی بسپاریم. البته که حضور پدر فلود که همه کارهای اسکان و اشتغال آیلیس را پیش از ورود انجام داده و حتی هزینه ثبت‌نام او را در کالج هم می‌دهد تا در آینده کار بهتری از فروشندگی پیدا کند، در موفقیت یک دختر جوان در غربت نقش به‌سزایی دارد.

از باب دلتنگی آیلیس برای مادر و خصوصا خواهر نیز حضور پدر فلود مرهم است. پدر در شب کریسمس او را به محفل ایرلندی‌ها می‌برد که می‌خوانند و جشن می‌گیرند و ساعتی را به خوشی می‌گذرانند. بروکلین برای ایرلندی‌ها حس غربت ایجاد نمی‌کند، خصوصا که به سرعت دل به مهر و عشقی گرم شود.

اما همه آنچه در فیلم می گذرد، زیر لایه «رویای امریکایی» است؛ رویایی که همیشه حتی همین الان و در قرن بیست‌ویکم برای بسیاری از جمعیت کره زمین در کشورهای مختلف، حتی مردمان کشورهای مرفه و قدرتمند وجود داشته و دارد.

موفقیت بر مدار شانس

یک تحقیق آکادمیک در امریکا درباره افرادی که زندگی‌نامه‌هایشان در نشریات منتشر شده بود و حکایت از موفقیت آنها بعد از مهاجرت به امریکا داشت، نشان می‌دهد اگر اوایل سده بیستم محقق شدن رویایی امریکایی با تلاش و زحمت فراوان همراه بود، به اواسط این سده که می‌رسد، این «شانس» است که رویای امریکایی را محقق می‌کند. درست است که آیلیس، دختری است که عزم جزم برای موفقیت در امریکا داشته و برای این خواست خود تلاش می‌کند و دلتنگی را تحمل می‌کند، اما شرایط برای او بسیار ساده‌تر از ایرلندی‌های قدیمی است که پل‌ها و جاده‌ها و… را در امریکا ساختند. آنها اگر در میانسالی و پیری، تنها و غمگین هستند، آیلیس به یمن وجود خارجی‌های دیگر در بروکلین خیلی زود عشق و همسر پیدا می‌کند؛ عشقی که علیرغم شرایط مساعدی که در بازگشت به ایرلند داشته و جوان پولداری که خواهان ازدواج با او بوده و مادری که بعد از مرگ خواهر تنها مانده، او را به سوی خود می‌خواند. گرچه آیلیس مردد ماندن و رفتن بوده و نامه‌های تونی (همسرش) را جواب نمی‌داد و رفتار خانم کلی، صاحب‌کار قدیمی‌اش او را مصمم به برگشت و ترک سرزمین مادری می‌کند؛ رفتاری که ناشی از فرهنگ «پچ‌پچ» و سرک کشیدن به زندگی دیگران است و آیلیس که تجربه زندگی در فضای دیگری دارد که از این حرف‌ها به دور است، حاضر به تحمل این فرهنگ و ماندن در آن نیست. پس بار دیگر پر می‌کشد و سرزمین مادری را ترک می‌کند. این بار اما نه مثل بار اول که دختری ساده بود که نگرانی از چشم‌هایش سرریز بود و برای عبور از بخش مهاجرت مجبور به تغییر لباس و ظاهر می‌شود، بلکه خود او اینها را به دختر جوان دیگری در کشتی می‌گوید. دختر جوان که شنیده بروکلین پر از ایرلندی است مثل آیلیس نگران است، اما آیلیس به او اطمینان می‌هد که بروکلین درست مثل خانه می‌ماند و به دختر توصیه می‌کند که در عبور از بخش مهاجرت چشمانش باز باز باشد و به گونه‌ای محکم رفتار کند تا به آسانی از این بخش عبور کند. و باز به او اطمینان می‌دهد که ممکن است اولش سخت باشد ولی بعد همه چیز درست می‌شود و زندگی در کشور دیگر نه تنها سخت نیست، که حتی لذت‌بخش هم خواهد شد (نقل به مضمون). این تاکیدی بر چرخه تکرار و ادامه مهاجرت به امریکاست.

صاحب کار آیلیس در بروکلین کاملا بر عکس صاحب کار او در ایرلند است، او مهربان و همراه است و هر وقت آیلیس ناراحت است به او کمک می‌کند و حواسش به کوچک‌ترین تغییر چهره و رفتار اوست تا به دادش برسد، اما صاحب کار دختر در ایرلند اتفاقا زن بدجنس و حرف دربیار و سخت‌گیری است که چنان‌انگیزه ای به آیلیس می‌دهد که مادر را تنها رها می‌کند و برای بار دوم راهی امریکا می‌شود. اگر آیلیس در مراجعت به ایرلند می‌تواند شغلی به دست بیاورد به مدد آموزه‌های او در امریکاست.

این چرخه تکرار است، چرخه‌ای که تاکید می‌کند امریکا سرزمین رویاهاست، در امریکا هیچ کس تنها نیست، در امریکا هیچ چیز سخت نیست. امریکا سرزمینی متعلق به همه است، ممکن است در آن غریبه باشیم، اما خیلی زود دوستانی پیدا می‌کنیم، زندگی درست می‌کنیم، همه چیز بر روال خواهد بود. اما این فقط یک فیلم است. فیلمی که مخاطب را بر بال خیال می‌نشاند تا انگیزه تغییر زندگی و مهاجرت و حرکت داشته باشد. این هژمونی امریکایی البته از نگاه ایرلندی‌هایی است که حتما در کشور خود سختی کشیده‌اند و زمانی به امریکا رسیده‌اند که محقق شدن رویای امریکایی، بر اساس «شانس» بوده است. اما فراموش نکنیم این یک فیلم است که می‌تواند و می‌خواهد ایده‌ها و باورهایی را در ذهن مخاطب خود ایجاد کند.

تماشای «بروکلین» در نماوا

نوشته نگاهی به فیلم «بروکلین» / رویای امریکایی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط