درباره فیلم «دیگر در این جهان احساس راحتی نمی‌کنم» / دون‌کیشوت ناامید

امتیاز دهید post

مجله نماوا، علیرضا نراقی

همه ما بیش و کم، یا دست کم گاه و بی‌گاه به این باور می‌رسیم که در دنیای بدی زندگی می‌کنیم. گویی در این جهان هیچکس به طور حقیقی به بیرون از خود اهمیت نمی‌دهد. این باور برگرفته از زندگی اجتماعی ماست. محصول زندگی انسانی. گسستگی عاطفی، احساس جدافتادگی و تنهایی که از قضا خود وجه دیگری از زندگی اجتماعی متراکم و شلوغ ماست منجر به تعلق نداشتن به جهان می‌شود. ما احساس بیگانگی می‌کنیم چون درک نمی‌شویم، دیده نمی‌شویم، در نظر گرفته نمی‌شویم. در نمای اول «دیگر در این جهان احساس راحتی نمی‌کنم» روث با بازی ملانی لینسکی غمگینانه به آسمان خیره است و در نماها‌یی که در امتداد این نما می‌آید، متوجه می‌شویم که چرا ابتدا رو به آسمان داشت، چون روی زمین برای او جایی نیست و کسی او را در نظر نمی‌گیرد. انگار که اصلاً حضور ندارد و اینجا خانه او نیست و هر کسی می‌تواند به آن بدون عواقب دستبرد بزند. «دیگر در این جهان احساس راحتی نمی‌کنم» ساخته میکن بلیر در پوشش کمدی درامی جنایی در پی تصویر ملال و تهی شدن روث به علت در نظر گرفته نشدن است. احساس حقارتی که روث دچار آن است و او را ناامید و سنگین کرده است. هیچ کس به کار خود، به طبیعت و از همه مهمتر «دیگری» و حضور منحصر به فرد او اهمیت نمی‌دهد. نقش اول که هیچ، روث حتی نقش مکمل زندگی کسی نیست و این حجم از خالی بودن او را بزدل و شرمگین کرده است و به همین دلیل او قافیه بازسازی کردن خود را در بحران میانسالی باخته است.

این وضعیت طرح درام و آشفتگی اولیه شخصیت را می‌سازد تا اینکه از روث دزدی می‌شود، دستبرد به خانه‌اش او را یاد بودنش و خانه‌اش و گذشته‌اش می‌اندازد و این احساس او را به خاطر در نظر گرفته نشدن بر افروخته‌ می‌کند. حالا انفعال او در برابر انکار شدن به پرسشی مبارزه‌جویانه بدل می‌شود. او پس از ناامیدی از پلیسی که درگیر مسائل طلاق از همسرش است خود فراتر از قانون پی ادب کردن دزدان و گرفتن حقش می‌رود و این طغیان دون‌کیشوت‌وار کافی است برای اینکه با یک کمدی پرتنش روبرو شویم. کمدی خون‌آلودی که بناست در نهایت روث ترسو و بی‌تعلق به جهان را دگرگون کند.

در نگاه اول فیلم «دیگر در این جهان احساس راحتی نمی‌کنم» از آن آثاری به نظر می‌رسد که می‌خواهد به واسطه انسانی افسرده و انزواطلب در محوریت فیلم جامعه‌ای بی‌رحم را تصویر کند و سپس در روند درام با معنازایی و به وجود آوردن لحظات و روابط دلچسب شخصیت را به شناخت و تعادل برساند و به جامعه بازگرداند. این داستان آشنا بنا به تجربه با ساختاری شبه رئالیستی در عین نگاهی انتقادی به جامعه، دارای مایه‌های ظریف و تنوع آفرین کمیک هم هست. اما این فیلم با وجود مایه‌های کمیک بر این رویه پیش‌بینی‌پذیر داستانی جلو نمی‌رود بلکه برعکس به یک کمدی جنایی شبه انتقامی تبدیل می شود. اوج این روند در یک سوم پایانی است وقتی که کاملاً لحن فیلم از یک کمدی شخصیت محور به یک کمدی ماجرایی تغییر می‌کند و در نهایت از درون تمام ماجراهای پر برخورد خود به تحول نه چندان روشنگر و امیدبخش شخصیت می‌رسد. فیلم در یک سوم پایانی به طور کامل از قالب رئالیستی خارج می‌شود و حتی به نشانه‌های اسلشرها خون‌آلود نزدیک می‌شود. یکی از چیزهایی هم که روند دلپذیر فیلم را کمی دچار گیجی می‌کند همین فاصله گرفتنش از شخصیت‌هاست که منتهی به دور شدن مخاطب از آنها هم می‌شود.

یکی از نقاط قوت فیلم زوج ملانی لینسکی و الیجا وود در نقش‌های روث و تونی است. لینسکی با لحن و ژست‌هایش افسردگی و بلوغ نیافتن خود را در تحمل جامعه به خوبی تصویر می‌کند و وود در شمایل غریب و آسیب‌پذیر تونی تصویری جذاب است از مرد جوانی که هنوز به لحاظ ذهنی به بزرگسالی نرسیده و کلیه رفتارهایش شبیه به پسری در آغاز نوجوانی است. ترکیب این دو برای اصلاح جهان و عملیات‌های دون کیشوت‌وار ساده‌لوحانه آنها، زوجی به یادماندنی را به وجود آورده است که یادآور زوج‌های کمدی رمانتیکی است که به نوعی داستان بلوغ را با یکدیگر تجربه می‌کنند.

«دیگر در این جهان احساس راحتی نمی‌کنم» در نهایت، ناامیدی کاراکتر اصلی خود را به توافق با واقعیت نمی‌رساند و به همین دلیل نیز با امید تمام نمی‌شود. در نهایت رؤیا و زندگی ذهنی روث است که پیروز می‌شود و پناهگاه زندگی بی‌رمق و کسل‌کننده او می‌شود. از این جهت نتیجه‌گیری فیلم در خصوص داستان آشنای بلوغ و پذیرش، متفاوت و به دور از عادات این نوع فیلم‌هاست. اما این نگاه نسبتاً تلخ به موضوع اصلی با شوخ طبعی و لحظات مفرح فیلم تلطیف می‌شود.

تماشای «دیگر در این جهان احساس راحتی نمی‌کنم» در نماوا

نوشته درباره فیلم «دیگر در این جهان احساس راحتی نمی‌کنم» / دون‌کیشوت ناامید اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط