«پیمانِ» گای ریچی؛ فیلم سفارشیِ تر و تمیز

امتیاز دهید post

مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. عنوانِ «فیلم سفارشی» در قرن بیستم و همین طور بیست و یکم، از سوی منتقدان سینمایی و همین طور منتقدانِ نظام‌های سیاسیِ جهان [چه در بلوک غرب و چه در بلوک شرق سابق (که همچنان از بخش اعظمِ همان تفکر سیاسی و تا حدودی ایدئولوژیک پیشین متأثرند)] اغلب عنوانی توهین‌آمیز تلقی می‌شد و می‌شود و چنین تفکری، به فرهنگ عمومیِ مخاطبانِ سینما هم نقل مکان کرده و «فیلم سفارشی» را اثری فاقدِ ارزش‌های هنری و حتی وجوهِ سرگرم‌کننده، تلقی می‌کنند در حالی که برخی از مهم‌ترین آثار تاریخ سینما، یا به شکلِ مستقیم یا غیرِمستقیم، آثاری سفارشی بوده‌اند. «پیمان»، تازه‌ترین اثر فیلمساز مشهور بریتانیایی گای ریچی، اثری علناً سفارشی‌ست اما فیلم تر و تمیز‌ی‌ست که هم واجد ارزش‌های هنری‌ست هم برای مخاطب عام، سرگرم‌کننده است. چرا؟ چون درست ساخته شده. [منهای چند حفره روایی در فیلم‌نامه که در هر اثرِ دیگری هم می‌توان شاهدش بود و مختصِ آثارِ سفارشی نیست و به آن‌ها هم اشاره خواهم کرد.]

دو. این اولین فیلم سفارشی ریچی به عنوان فیلمسازی‌ست که عموماً به عنوان فیلمسازی مستقل شناخته می‌شود [گرچه با هالیوود هم همکاری داشته و دارد اما مهم‌ترین فیلم‌هایش اغلب از این دایره بیرون‌اند و با بودجه‌های نسبتاً کمی فیلم می‌سازد و حتی همین فیلم سفارشی را هم با بودجه محدود ۵۵ میلیون دلار ساخته است (که برای یک فیلم جنگی، بودجه زیادی نیست)] اینکه چرا چنین کرده، سؤالی‌ست که فعلاً برای‌اش جوابی ندارم [ظاهراً خودش هم فعلاً اشاره‌ای نکرده به اوضاع!] شاید دلیل‌اش حضور بریتانیا در افغانستان بوده [کلاً ساختِ فیلم‌های جنگیِ سفارشی، امری متداول چه در غرب و چه در شرق است و حتی فیلمسازانِ بزرگی مثل هیچکاک هم از همین طریق به جمع «سفارشی‌سازها» پیوسته‌اند] به هر حال این فیلم، درباره ارتش بریتانیا نیست بلکه ستایشی‌ست درباره نیروهای امریکایی در افغانستان [پیش از خروج‌شان از این کشور و قدرت‌گیریِ دوباره طالبان] و مشخصاً فیلم با حمایت معنوی و مادی ارتش امریکا ساخته شده [سال‌ها پیش از ماجراهای ۱۱ سپتامبر، یک مقام پنتاگون اعلام کرده بود که سازندگان فیلم‌های جنگی باید فیلم‌نامه‌ها‌ی‌شان برای بررسی و تأیید ارسال کنند چون «دلیلی ندارد که ما برای ساختِ فیلم‌هایی که ارتش و اهدافِ ما را هدف می‌گیرند امکانات و مشاوره و… در اختیار سازندگانِ این گونه آثار بگذاریم» که البته منظورش بیشتر برمی‌گشت به آثار انتقادی که بیشتر درباره جنگ ویتنام ساخته می‌شدند جنگی که پیش از خروج ارتش امریکا از افغانستان، بدترین نوعِ عملکردِ نظامی-سیاسیِ ارتش این کشور محسوب می‌شد] همچنین، تلاشی‌ست برای توجیه خروج شتاب‌زده و تقریباً بدون برنامه‌ی ارتش ایالات متحده از افغانستان [خروجی که تقریباً یادآورِ برنامه‌ریزی و نوع خروج ارتش امریکا از ویتنام بود] و البته، انداختنِ بار مسئولیتِ آن به گردنِ دولت و نظام سیاسی و بروکراتیک این کشور. در واقع، این فیلم، اثری‌ست سفارشی برای ارتش با انتقادِ غیرِمستقیم و شدید از نظام سیاسی و اداری ایالات متحده امریکا.

سه. ساختنِ فیلم سفارشی به شکلی که توی ذوق نزند و تماشایی هم باشد بدون انداختنِ تقصیرها به گردنِ کسی، تقریباً غیرممکن است [حتی در مستندهای مشهور لنی ریفنشتال (هلن برتا امیلی ملقب به لنی ریفنشتال -به آلمانی: Leni Riefenstahl؛ در اصل Helene Bertha Amalie Riefenstahl-؛ ۲۲ اوت ۱۹۰۲ – ۸ سپتامبر ۲۰۰۳؛ کارگردان آلمانی همچنین تهیه‌کننده، فیلم‌نامه‌نویس، ویرایشگر، عکاس، بازیگر و … که به خاطر جنبه‌های زیبایی‌شناختی و ابداعاتش در فیلم‌سازی مشهور است. پیروزی اراده و المپیاد از مشهورترین آثار اوست در ستایش از دوران رایش سوم) و آثار داستانی آیزنشتاین (سرگئی میخائیلویچ آیزنشتاین؛‏ ۲۳ ژانویه ۱۸۹۸ – ۱۱ فوریه ۱۹۴۸؛ کارگردان، تئوریسین سینما و از پایه‌گذاران مکتب مونتاژ؛ فیلم‌ساز بزرگ اتحاد جماهیر شوروی که آثار معدودش بر روند فیلم‌سازی در جهان، بسیار تأثیرگذار شدند) هم همین طور است] حتی در آثار مشهور به «ضد جنگ ویتنام» هم، اغلب با ستایش ارتش و انتقاد شدید از سیاستمداران مواجهیم؛ همچنان که در آثار «ضدِ جنگ جهانی دوم» هم [چه از زاویه دید متفقین و چه از نگاه متحدان آلمان هیتلری] ستایش متعلق به سربازان و نظامیان و تف و لعنت متعلق به سیاستمداران است!

چهار. کارگردانانِ بریتانیایی استادِ انتخاب «نظرگاهِ» درست در آثار سینمایی و تلویزیونی‌اند؛ امری که اغلب در آثار سینمایی و تلویزیونی امریکایی چندان به آن توجه نمی‌شود [هیچکاک در مصاحبه طولانی و مشهورش با تروفو، به این قضیه اشاره می‌کند و مثال مشهورش نگاه دوربین از عمق یخچال به سمت بازکننده‌ی درِ یخچال است! و می‌پرسد چه کسی از آنجا دارد به بازکننده‌ی درِ یخچال نگاه می‌کند؟!] در این فیلمِ ریچی، «نظرگاهِ» درست حتی در نماهای یادآوری شخصیتِ اول فیلم [گروهبان جان کینلی با بازی جیک جیلنهال] به بهترین وجه ممکن رعایت شده است.

پنج. در «پیمانِ» گای ریچی [به منظور رسیدن به نتیجه‌گیری آخر (که با جملات نوشته‌شده بر سکانس پایانی، شکل گرفته‌اند و متأسفانه از نقاط ضعف فیلم‌اند و به مخاطبان «پیام مستقیم» می‌دهند)] طوری ساخته شده که دولتِ وقتِ افغانستان حذف شده و دو طرفِ درگیر، ارتش امریکا و طالبان به تصویر کشیده می‌شوند؛ با این همه فیلم، در ساختن و باورپذیر کردنِ موقعیتِ اجتماعی افغانستانِ پیش از خروج امریکایی‌ها، حتی در حدِ یک مستقلِ هنری، موفق است. ریچی در این فیلم، اغلب با چند حرکت ساده دوربین و برش‌های کوتاه، افغانستانِ خود را ساخته است که در لحظاتی حتی می‌توان آن را با فیلمی مستند اشتباه گرفت.

شش. بازی «دار سلیم» بازیگر دانمارکی با اصالتِ عراقی در نقش یکی از مترجمانِ افغانِ ارتش امریکا، درخشان است و بازی بازیگر اصلی فیلم را زیرِ سایه‌ی خود دارد. [به یاد بیاوریم جیلنهال که نقشِ اصلی را دارد فیلم‌های مهمی را در کارنامه خود دارد (آثاری چون «زودیاک» دیوید فینچر، «شبگرد» دان گیلروی و…) همچنین یک‌بار نامزدی جایزه اسکار و یک‌بار هم نامزدی جایزه بفتا.]

هفت. حفره‌های رواییِ فیلم‌نامه [با آنکه سه نویسنده دارد از جمله خودِ ریچی] شاید در نگاه اول و با نگاه مخاطبِ عام به چشم نیایند اما وجود دارند!

الف. بعد از یک تعقیب مداوم و گلوله خوردن کینلی، ظاهراً تعقیب طالبان متوقف می‌شود تا ما شاهد کوششِ توان‌فرسای احمد برای نجات کینلی باشیم!

ب. کینلی از ناحیه دست و پا، گلوله می‌خورد امری که اگر در مدتی کوتاه، با رسیدگی کاملِ پزشکی همراه نباشد، ممکن است [به احتمال زیاد] به مرگ بر اثر عفونت یا خونریزی منتهی، یا در زمانی طولانی [که زمان روایتِ نجاتِ کینلی مشمول آن می‌شود] منجر به قطع عضو شود اما چنین اتفاقی را در فیلم شاهد نیستیم.

ج. نویسندگان فیلم‌نامه، برای آن که ایده دراماتیک «پیمان» شکل بگیرد مجبور شده‌اند در یک زمان طولانی [روی این نکته اصرار شده که بین پایگاه امریکایی‌ها و مراکز بمب‌سازی طالبان، با خودروهای نظامی حدود یک ساعت راه است که با توجه نوع جاده و کوهستانی بودن آن، در بهترین حالت، خودروهای نظامی با سرعتی بیشتر از ۱۲۰ کیلومتر قادر به پیمودنِ آن نیستند بنابراین مسیر بازگشت که از راه مستقیم هم نیست بیشتر از ۱۲۰ کیلومتر است در حالی که احمد دارد یک زخمی را هم با خود حمل می‌کند و زمانِ تقویمی روایت، واقعاً طولانی خواهد بود] احمد و جینلی را از جستجوی هوایی ارتش محروم کنند! هیچ کس دنبالِ نجاتِ آنها نیست!

د. به هوش آمدن جینلی چهار هفته و بازگشت به خانه، پس از آن، سه هفته زمان می‌برد و به این زمان، تا بازگشت جینلی به افغانستان، حدود ۴۰ تا ۴۵ روز را اضافه کنید، آیا برای رسیدن جینلی به شرایط ایده‌آلِ رزمی و تدارک سکانس‌های اکشنِ پایانی کافی‌ست؟

هشت. نام کاملِ فیلم «Guy Ritchie’s The Covenant» است و دلیل‌اش هم این بوده که با فیلم «The Covenant» [پیمان؛ فیلمی محصول سال ۲۰۰۶ و به کارگردانی رنی هارلین] اشتباه گرفته نشود! [به قولِ دیوید رونی نویسنده هالیوود ریپورتر: «آیا ساده‌تر نبود که عنوانی متفاوت داشته باشید؟!»]

تماشای «پیمان» در نماوا

نوشته «پیمانِ» گای ریچی؛ فیلم سفارشیِ تر و تمیز اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط