درباره‌ی «پدرخوانده» قسمت دوم / زمانی که ناقوس مرگ شروع به نواختن کند

امتیاز دهید post

مجله نماوا، شهرام اشرف ابیانه

۱

«پدرخوانده» قسمت دوم، از اساس قرار نبود ادامه‌ای بر بلندپروازی‌های فرانسیس فورد کوپولا باشد. فیلم بیشتر اجباری بود تحمیل شده از سوی کمپانی پارامونت به کارگردانی خلاق، که در جستجوی سبک و دنیاهای تازه در مسیر فیلمسازی خاص خود بود. ادامه‌ی «پدرخوانده» به سبک و سیاقِ قبلی اگر هم شدنی بود کوپولا را به فیلمسازی جریان اصلی بدل می‌کرد. چیزی که فیلمساز جوان و نوجو از آن پرهیز داشت. وقتی قرار بر ساخت فیلم توسط کوپولا شد، گونه‌ای مستندنگاری به صحنه‌های محاکمه‌ی خانواده‌‌ی دُن کورلئونه افزود که در آن زمان اقدامی نو و جسورانه بود.

کوپولا به این هم قناعت نکرد. لی استراسبرگ، یکی از دو بنیانگذار مکتبِ آکتورز استودیو، را در نقش هیمن راث، یکی از شخصیت‌های فرعی، به فیلم آورد و هدایتِ بازی اَل پاچینو را به او سپرد. امری که به شکل‌گیری شخصیتِ مایکل کمک کرد و اَل پاچینو را صاحب قدرتی در بازی کرد در نمایش تجسمی از خشمی مهار نشدنی که در درونش لانه کرده. مردی که هر آن انتظار فوران خشمش را داری و همین پیش‌بینی‌ناپذیر ومرموز و جذاب و ماندنی‌اش کرده است. به عبارتی در جریان شکل‌گیری شخصیتِ مایکل، نوعی کارگاهِ خودجوشِ بازیگری برپا شد که هدایتش به عهده‌ی استراسبرگ بود. نوعی رویارویی استاد و شاگرد برای شکل دادن به شیطانِ پنهان در دلِ شخصیت مایکل. طراوت و سرزندگی بازی پاچینو این‌گونه یکی از نقاطِ قوت فیلم شد؛ نوعی بداهه‌گری غیر‌معمول در جریان درآوردن نقش که در سیرِ ساخت فیلمی استودیویی معمول نبود.

۲

با فیلمی روبروییم با داستانی دوگانه‌ درباره‌ی ظهور و سقوط اخلاقی یک خانواده، که به تراژدی‌های یونان باستان شبیه شده است. حس وحالی از تقدیر و جبر سرنوشت بر فیلم سایه انداخته که داستان را از یک فیلم گنگستری متعارف خارج می‌کند. همان‌طور که فیلم اول، درامی خانوادگی بود درباره‌ی خانواده‌ای مافیایی، این‌جا افتادن در تارهای ناپیدای بازی قدرت است که جان‌مایه‌ی فیلم شده است.

قسمتِ مربوط به ویتو که در سیسیل و آمریکای اوایل سده‌ی پیش می‌گذرد گرم‌تر و داستانی‌تر است و ریتم یکدست‌تری دارد. صحنه‌پردازی تماشایی این فصل با رنگ‌های گرم، که حال و هوای عکس‌های قدیمی را تداعی می‌کند، به فیلم حال و هوای گذشته‌ای از دست رفته می‌بخشد؛ گذشته‌ای که ویتو نماینده‌ی آنست. مردی کم‌حرف و خانواده‌دوست که در پی برگرداندن امنیت به خانواده‌ای است که از سوی عاملی بیرونی، یک باجگیر محلی، مورد تهدید واقع شده است. قدرت گرفتن ویتو به عنوان یک پدرخوانده محلی، مردی که مورد احترام همه است، از این منظر باورپذیر جلوه می‌کند. ویتو به قدرتی که از سوی جامعه به او اعطا شده آگاه است و همین پایه‌های قدرتش را تضمین می‌کند.

در فصل مربوط به مایکل، روندی کاملاً معکوس را شاهدیم. خانواده از درون در حال تلاش است. چیزی که منشأ اصلی قدرت خانواده بود حال نقطه‌ی شروع فروپاشی‌اش شده است. اینکه آن‌قدر به هسته‌ی ترسناکِ قدرت نزدیک نشوی که خودت تهدیدی برای خانواده باشی. اینکه اجازه ندهی قدرت تو را به موجودی تبدیل کند که دیگر نتوان انسانیت پنهانِ تو را شناخت. استفاده از رنگ‌های سرد و نگاه‌های خیره‌ی مایکل که هر آن منتظر ضربه‌ای است که از دل این خانواده بر او فرود آید، نمایشگر این تشویش و نگرانی دائمی است.

«پدرخوانده» قسمت دوم، همچنان یک فیلم خانوادگی است با این تفاوت که حال و هوایی تقدیرگونه به تراژدی‌های باستان پیوندش می‌زند. انگار این دستِ سرنوشت باشد که قدرت را از درون متلاشی می‌کند؛ آن هم با از دست دادن ستونی که این قدرت روی آن بنا شده بود، یعنی همان خانواده. حال، مفهوم پدرخوانده بیشتر سایه‌ی ترساننده‌ای است که همه‌ی اعضای خانواده را از حول محور قدرت می‌تاراند. همین، پاشنه‌ی آشیل این قدرتِ تازه پاگرفته است.

با چیزی بی‌شکل روبروییم که تنهایی به بار می‌آورد. قدرتی که سترونی و اعتمادبخشی خود را از دست داده است. قدرتی که از درون موریانه‌هایی به جویدنش پرداخته‌اند و چیزی جلودارِ این فروپاشی نیست. تنهایی مایکل در باغِ انتهای فیلم از همین رو معنادار می‌شود. در نمای افتتاحیه، کسانی دست مایکل، پدرخوانده‌ی جدید، را می‌بوسند و با خارج شدن او از کادر، حال صندلی قدرت تنها مانده است. گویی از ابتدا هم کسی بر اریکه‌ی آن تکیه نزده باشد. این سایه و توهم قدرت است که نشانه‌های ظاهری اقتدار را پابرجا نگه داشته، وگرنه پشت این اقتدار چیزی نیست جز فضایی خالی که می‌بایست به این قدرت معنا می‌داد.

فیلم به ما می‌گوید با از دست رفتن این حس و حالِ درونی، قدرت به چیزی بی‌شکل بدل می‌شود. می‌تواند پابرجا بماند، اما اقتدارش حتی برای خودِ صاحب قدرت معنادار نیست. انگار تمام فیلم، نمایش این تنهایی ابدی باشد و دور ماندن از همه‌ی سر و صدایی که قدرت را برایت معنا می‌کرد. این آغاز فروپاشی است تا زمانی که ناقوس مرگ به صدا درآید و فردِ نشسته بر اریکه‌ی قدرت به زیر کشیده شود.

تماشای «پدرخوانده» قسمت دوم در نماوا

نوشته درباره‌ی «پدرخوانده» قسمت دوم / زمانی که ناقوس مرگ شروع به نواختن کند اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط