«فرانس»؛ خبرنگار یا توریست در میدان نبرد

امتیاز دهید post

مجله نماوا، علیرضا نراقی

بدیهی است که هنرهای نمایشی در هر جایگاه، گونه‌ و سبکی علاوه بر ارزش‌های هنری، حاوی ارزش رسانه‌ای هم هستند. می‌توان هر اثر نمایشی را از منظر اصول رسانه، فرایندها و کارکردهای آن مورد تحلیل و نقد قرار داد. اما به همین ترتیب رسانه نیز حتی در گونه‌های محض و اشکال کاملاً مستقیم خود مثل برنامه‌های خبری و گزارش‌های میدانی دارای وجهی نمایشی است.

کارکرد رسانه همانطور که از عنوان آن آشکار است رساندن چیزی- اینجا واقعه یا رخداد- به مخاطب است. پس مطابقت با امری که مخابره می‌کند امری الزامی است. اما بیان و روایت با وجود اتکا بر اصل مطابقت، همواره با نوعی نظام‌سازی و ساختاردهی ذهنی و زبانی، جلوه‌گری و حتی تألیف همراه است. زبان و ادبیات خبر، زاویه و توجهات دوربین، لحن و ظاهر مجری، جهت سؤالات احتمالی، میزان و شکل استفاده از دکور و ابزار در راستای تزئین صحنه و رساندن پیام و… همه شاخ و برگ‌هایی هستند که به امری غیر نمایشی وجوهی کاملاً نمایشی می‌بخشند و نمایش در همه ساحات خود حاوی نوعی تظاهر، وانمود و فاصله تألیفی از واقعیت یا هر سوژه‌ای است که بناست منتقل کند.

نفس بیان و بازنمایی با نمایش و وانمود همراه است. پس تصویر یک فعال رسانه‌ای خاصه مجری-گزارشگر حتی در محض‌ترین اشکال فعالیت رسانه‌ای هم می‌تواند امری اخلاقی و به آن سبب بحرانی باشد. بحرانی به این دلیل که گوینده یا تولید کننده خبر یا گزارش در عین بیان حقیقت و افشاگری، خود نوعی عامل حذف و تأکید، و اگر نگوییم حجاب، فیلتری است بر روی واقعیت که رنگ آن را دچار تصنع می‌کند.

حال نکته این است که این خودنمایی و فاصله با حقیقت می‌تواند گوینده را از گفته، و بیان را از حقیقت مهمتر کند. اتفاقی که مدت‌هاست در امپراطوری رسانه‌های پرزرق و برق و مجریان خوش بر و روی آنها رخ می‌دهد. همین اهمیت پیدا کردن گزارشگر نسبت به گزارش است و متأثر شدن گزارش واقعیت از حضور و وانمود گزارشگر، که امری به نام بحران بازنمایی را به وجود می‌آورد. بحرانی که خیلی از هنرمندان در خلق اثر بر اساس یک تراژدی بزرگ انسانی واقعی دچارش می‌شوند. فیلم «فرانس» ساخته برونو دومون در پی روایت تبدیل شدن موقعیت گزارشگری مشهور به یک بحران وجودی و درونی است. بحرانی که وقتی با شهرت آمیخته می‌شود هرچه بیشتر تمرکز را از گزارش به سمت گزارشگر منحرف می‌کند و سبب می‌شود که اساس شهرت به یک انتخاب اخلاقی تبدیل شود. در «فرانس» با این مواجه هستیم که یک مجری-خبرنگار موفق و بسیار مشهور که در تناظری نمادین هم نام کشورش است با بازی جالب توجه لیا سیدو با این بحران روبرو می‌شود. فرانس در همه جا شناخته شده است و همواره خود از هر رخدادی اهمیت بیشتری دارد. او میان نورهای درخشنده و عظمت زندگی در جایگاه خبرنگاری قدرتمندتر از سیاستمداران، به این باور رسیده است که از واقعیت اهمیت بیشتری دارد، اما این وضعیت ذهنی به دلیل تناقضی که با نفس و ماهیت شغل او دارد بحران‌آفرین می‌شود و نوعی حس گناه را در فرانس ایجاد می‌کند که منتهی به تهی شدن کار و موقعیت شغلی‌اش از معنا می‌شود.

یک اتفاق ساده

در ظاهر یک اتفاق ساده و قابل پیش‌بینی و نه چندان فاجعه آمیز سبب می‌شود که فرانس متوجه موقعیت خود و سؤالی اخلاقی شود و آن تصادفی است که او در انتهای یک سوم ابتدایی فیلم با یک جوان مهاجر و فقیر می‌کند. او بدون توجه، به آرامی به جوان موتور سوار می‌کوبد و این باعث می‌شود که نسبت به خانواده جوان و وضعیت او دچار حس مسئولیتی وسواس‌گونه و ترحمی از جایگاه یک بورژوای مرفه شود. اینکه چرا وقتی در میدان نبرد کنار کشاورزان فقیر و زمین سوخته که مقابل داعش می‌جنگند دچار این حس نمی‌شود، یا وقتی در سرزمینی دیگر تمام نخبگان یک کشور تحت جنگی داخلی با حکومتی مستبد همه چیزشان رو به ویرانی است فرانس دگرگون نمی‌شود به مسئله‌ای در همین کارکرد واقعیت‌ستیز رسانه بازمی‌گردد. نگاهی گزارشی-توریستی به جنگ و بدبختی، همچنین دیدن وضعیت آدم‌ها به مثابه خبر داغ، آنچنان عادی شده است که دیگر گزارشگر حرفه‌ای را تکان نمی‌دهد. اما در شهر و در یک وضعیت نه چندان اجتناب‌ناپذیر، فرانس با تصادفی ساده- هر چند سطحی- دچار دگرگونی می‌شود.

فرانس در یک تناقض غریب به سبب شغل خود نگاهی حقیقی به موقعیت آدم‌ها در جنگ و فلاکت ندارد، او آنها را بازیگر گزارش احساسات‌گرای خود می‌بیند. او خود را می‌بیند و فانتزی یک خبرنگار پرتلاش که از دل خطر، گزارشی جذاب و برانگیزاننده تولید می‌کند؛ او خود را می‌بیند که در دل ویرانی، همچون هنرپیشه‌ای با یک زیبایی افسانه‌ای با لطافت می‌درخشد. اما در شهر و در موقعیتی روزمره قهرمان به یک متهم بدل می‌شود و در ساده‌ترین موقعیت خود را متزلزل حس می‌کند. نکته دیگر نزدیکی است. در میدان جنگ و گریز از مترجم تا جنگجو، از پناهجو تا فرمانده کسی به فرانس نزدیک نمی‌شود و خود را با او هم راستا و هم وزن نمی‌یابد. برای همین احساسات قربانی و خبرنگار در دو جای متفاوت و غیر مشترک حرکت می‌کنند. فرانس در قالب یک ستاره زندگی آنها را روایت می‌کند و هیچ فرصتی برای آنها در دل عذاب نیست تا با خود فرانس ارتباطی درونی و شخصی برقرار کنند. با وجود تلاش‌های پراکنده رابطه فرانس با آنها هیچگاه صمیمیت پیدا نمی‌کند، اما در یک موقعیت شهری روزمره فرانس می‌تواند احساس ترحم خود را نشان دهد و به شکلی قابل پیش بینی جواب بگیرد. او می‌تواند حس گناهی که به سبب موقعیت وانمود و استفاده از بدبختی زندگی‌های دیگر در خود حس می‌کند را به واسطه کمک به یک خانواده مهاجر فقیر تسلی بخشد. اینگونه است که یک اتفاق ساده و در ظاهر بی‌اهمیت تبدیل به یک تحول بزرگ در فرانس می‌شود.

جایی میان کمدی و اندوه

برجسته نکردن رخدادها و در عین حال نمایش ابعادشان در عکس‌العمل‌های فرانس و بردن واکنش به لحظات خلوت و تنهایی او از تمهیداتی است که در سراسر فیلم برای نزدیک شدن به شخصیت اصلی به کار رفته است. اما در عین وجود این درون‌گرایی که با تصاویر بسته در سکوت، یا تصاویر باز مناظر طبیعی و یا بازی‌های ظریف صورت لیا سیدو در گفت‌وگوهای جمعی همراه است که به جداافتادگی او اشاره دارد، فیلم صاحب ساحت متفاوتی هم هست؛ نوعی جنب‌وجوش و سرخوشی کمیک که عنصر پیش برنده و پررنگی در اغلب لحظات فیلم است. این سرخوشی و عنصر کمیک با نوعی پوچ‌گرایی و مضحکه هم همراه است که مشخص است به نوعی به پوچی و معناباختگی کار خبر و دغدغه‌های رسانه‌ها و افراد برجسته آن اشاره دارد.

در عین حال لحن کمیک و گاه سرخوش فیلم با تضاد میان بی‌تفاوتی و تراژدی، اتفاقات ساده و تحولات عظیم، اتفاقات اندوه‌بار و عبور ساده از کنار آنها شکل می‌گیرد. از یک سو مرگ عزیزان، فرانس را آنچنان دگرگون نمی‌کند، اما از سوی دیگر یک خشونت گذرای خیابانی به او احساس بی‌پناهی بسیار می‌دهد، جنگ را با بی تفاوتی همدلانه، اما اشتیاقی توریستی می‌نگرد، اما یک خانواده فقیر پناهجو که مثل صدها خانواده دیگر در همان شهر او زندگی می‌کنند واقعیت را مثل سیلی به صورتش می‌کوبند. فیلم میان یک اثر کمدی انتقادی و یک فیلم شخصیت‌محور و هستی‌شناسانه و درونگرا گاه بلاتکلیف در نوسان است. از یک سو به خلوت و لحظات درونی فرانس می‌پردازد، اما در همان شرایط گاه با نوعی سرخوشی و جدی نبودن از کنار احساسات او می‌گذرد. همین آشفتگی در گونه و سبک مواجهه با موضوع هم هست که باعث می‌شود گاه فراز و نشیب شخصیت و تحولات دراماتیک مبهم و شکل نایافته به نظر برسند. اما در این میان سبک کارگردانی، فضاسازی و رنگ و نور برانگیزاننده و جذاب، خلق لحظات ناب و اجرای دقیق و پر ارزش لیا سیدو از نقش فرانس به ابهام فیلم نوعی جذابیت مرموز بخشیده و در عین حال لحظه‌های کمیک فیلم را دلپذیر و در نسبت با مضمون اثر کنایی گردانده است.

تماشای «فرانس» در نماوا

نوشته «فرانس»؛ خبرنگار یا توریست در میدان نبرد اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط