«وقتی شیطان در کمین است»؛ بهانه‌ای برای فرورفتن در تاریکی

امتیاز دهید post

مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

فیلم وقتی شیطان در کمین است (When Evil Lurks) به کارگردانی دمیان روگنا با شلیک پنج گلوله در یک منطقه روستایی دورافتاده در آرژانتین آغاز می‌شود. دو برادر، پِدرو (اِسِکیل رودریگز) که خلق و خوی تندی دارد و وردست آرام‌ترش، خایمه «جیمی» (دمیان سالومون) صدای شلیک را می‌شنوند.

دو مرد مضطرب هستند، اما شگفت‌زده نشده‌اند. چیزی مرموز – چیزی شیطانی – بیش از یک دهه است بر محل زندگی آن‌ها سایه افکنده است. حالا بالاخره مرگ راه خود را برای رسیدن به آن‌ها پیدا کرده است. دو آدم سرسخت تفنگ‌های خود را برمی‌دارند، اما دقیقاً نمی‌دانند چگونه می‌توانند زنده بمانند.

روگنا در تازه‌ترین تجربه کارگردانی خود مضمون تسخیر اهریمنی را که به شکل فزاینده‌ای یک استعاره ترسناک نخ‌نماست می‌گیرد و آن‌قدر دست‌کاری می‌کند تا به زاویه حمله خودش برسد. او به دو چیز علاقه دارد: وحشت و راهنمایی‌های نامطمئن برای مبارزه با شیطان.

اسکیل رودریگز

از همان نمای اول، تنش طاقت‌فرساست. ما هنوز نمی‌دانیم دقیقاً قرار است از چه چیزی بترسیم، اما می‌توانیم ابعاد آن را از نگاه وحشت‌زده پدرو و جیمی احساس کنیم. عجیب‌تر این که وقتی این دو از خانه بیرون می‌زنند تا منشأ شلیک را پیدا کنند و در بیشه‌زار با جنازه‌ای مثله مواجه می‌شوند، بی‌تفاوتی‌شان نسبت به آنچه می‌بینند اوضاع را بدتر می‌کند. پدرو و جیمی از چه چیزی مخوف‌تر از این می‌ترسند؟

اجازه بدهید کمی برای شما بگوییم. یک مرد جوان متورم که عفونت از تمام وجودش چکه می‌کند – یک «فاسد» آن‌طور که محلی‌ها می‌گویند – در آلونک زواردررفته خانواده خود روی تخت افتاده است، درحالی‌که مادر پیر و برادر کوچکش از او مراقبت می‌کنند. روئیز (لوئیس زیمبروسکی)، کشاورز ثروتمند که مالک زمین است، با شنیدن وضعیت مستأجر رقت‌انگیز خود خشمگین می‌شود، اما ما متوجه می‌شویم دست زدن به یک نفرین‌شده، خانمان‌برانداز است چه برسد کسی به او صدمه بزند. بیشتر توضیح نمی‌دهیم. «وقتی شیطان در کمین است» فیلمی است که از ترس‌های ناگفته و گمراه کردن تماشاگر لذت می‌برد و به شکنجه‌ای دلپذیر می‌ماند.

از اینجا به بعد، درحالی‌که پدرو و جیمی – به‌نوعی قهرمانان ما – با ناامیدی به توصیه‌های ناآگاهانه برای طفره رفتن از فاجعه استناد می‌کنند، تهدیدها صحنه به صحنه تغییر شکل می‌دهند. درمجموع این‌طور به نظر می‌رسد که هیچ‌کدام از راهنمایی‌ها منطقی نیست: لباس‌های خود را عوض کنید؛ از حیوانات دوری کنید؛ ۳۰۰ کیلومتر با خطر فاصله داشته باشید – ۴۰۰ کیلومتر باشد بهتر است – و از دستگاه‌های الکترونیکی استفاده نکنید. آیا لوسیفر واقعاً به تلفن‌های همراه اهمیت می‌دهد؟ یا این که فیلم فقط عاشق پیدا کردن بهانه‌ای برای فروبردن ما در تاریکی است؟

دمیان سالومون

شاید روگنا ناخودآگاه، اضطراب‌ها و نگرانی‌های ما در روزهای آغازین شیوع بیماری همه‌گیر را ثبت کرده است، زمانی که همه درگیر تشریفات بودند – دست‌هایتان را بشورید، صورت خود را با پارچه بپوشانید، همه‌چیز را ضد عفونی کنید – بدون این که هیچ‌کس از کارآمدی آن اقدامات مطمئن باشد. فیلم صحنه‌ای دارد که به شکل خوفناکی بامزه است. دو برادر به همراه مادر سالخورده‌ خود (پائولا روبینستین) و دو پسر پدرو که فرزند بزرگ‌تر، خایر (امیلیو وودانوویچ) به‌شدت مبتلا به بیماری اوتیسم است، تلاش می‌کنند فرار کنند. مادربزرگ برای بچه‌ها یک شعر کودکانه پندآمیز می‌خواند که قوانین را یادآوری می‌کند. او هشدار می‌دهد: «هیچ‌وقت اسم اهریمن را نیاور» و بلافاصله خودش این قانون را زیر پا می‌گذارد.

بازماندگان گردن‌کلفت فیلم می‌کوشند از فرمان اصلی که به آن باور دارند پیروی کنند: محض رضای خدا، هرگز به یک تسخیرشده شلیک نکنید. روگنا بارها و بارها یک تصویر را تکرار می‌کند – مردی تفنگ را نشانه رفته است، درحالی‌که یک زن به او التماس می‌کند شلیک نکند – و هر صحنه را به شکل نامطبوع خودش تغییر می‌دهد.

در صحنه‌ای پدرو و زن سابقش (ویرجینیا گارافالو که تا حد زیادی یادآور شلی دووال در فیلم «درخشش» است) درمورد خروج از شهر به‌شدت بحث می‌کنند و در صحنه‌ای دیگر روئیز را می‌بینیم که لوله تفنگش را به سمت یک بز مشکوک گرفته است (کدام فیلم ترسناک امروزی یک بز مشکوک ندارد؟)، درحالی‌که در پس‌زمینه، همسر او، هق‌هق‌کنان و به‌آرامی یک تبر را برمی‌دارد.

روگنا با خطر سربه‌سر ما می‌گذارد. لحظه‌های خشونت‌آمیز و دل‌خراش تقریباً هرگز مثل یک شوک نیست. در عوض، او آن‌قدر انتظار مرگ را تاب می‌دهد که قتل‌عام واقعی به یک تسکین تبدیل می‌شود. خشونت در فیلم، وحشیانه و سریع و خلاف خط قرمزهای معمول ما است. (حواستان باشد: حتی بچه‌ها نیز ایمن نیستند.)

تنها مشکل این است که کنش به‌قدری ماهرانه است که شما در موضع تماشاگر از این که چیز بیشتری پیش روی خود ندارید ناامید می‌شوید. کارگردان کاری می‌کند شیاطین ما را به هیجان آورند که یک حس ناراحت‌کننده به همراه دارد، به‌طوری‌که مثلاً وقتی در یکی از صحنه‌ها به اتاقی پر از دانش‌آموزان دبستانی خیره می‌شوید، به این فکر می‌کنید که کدام یک از آن‌ها قرار است قهرمانان ما را با تبر بزند. (بهترین اظهار نظر را سیلوینا ساباتر در نقش یک واعظ بازنشسته دارد که می‌گوید: «شیطان بچه‌ها را دوست دارد و بچه‌ها شیطان را دوست دارند.»)

امیلیو وودانوویچ

طرح داستان بی‌امان است و زمان کمی صرف آشنایی ما با شخصیت‌های اصلی می‌شود؛ بنابراین وقتی نقطه اوج فیلم، به نظر این ترن هوایی را با یک تراژدی شخصیت‌محور اشتباه می‌گیرد، گیج‌ می‌شویم. شوق رسیدن به احساسات بزرگ هیچ ضرری ندارد، اما داستان چنان ضرب‌آهنگ تندی دارد که ضربه نهایی می‌توانست کلیت کار را از خوب به عالی ارتقا دهد. مهم نیست. همان‌طور که خود فیلم ثابت می‌کند، هر دعایی کارساز نیست.

فرایند ایجاد یک دنیای جذاب

دمیان روگنا، کارگردان آرژانتینی خوب می‌داند چطور تماشاگران را بترساند و نه‌فقط با جامپ اسکرها بلکه با ایجاد تنش عمیق و استخوان‌سوز که تا مدت‌ها پس از پایان فیلم با شما می‌ماند. او این توانایی را در اولین فیلم بلند سینمایی خود، «وحشت‌زده» (۲۰۱۷) ثابت کرد و با تازه‌ترین ساخته‌اش، «وقتی شیطان در کمین است» بار دیگر این کار را انجام می‌دهد.

در دنیای «وقتی شیطان در کمین است» – که اولین بار سپتامبر ۲۰۲۳ در بخش «جنون نیمه‌شب» جشنواره فیلم تورنتو نمایش داده شد – آنچه تسخیر می‌کند یک ویروس است، یک واگیری که کل دنیا را آلوده کرده است. اهالی روستاهای کوچک فکر می‌کنند در برابر آن در امان هستند، اما برادران پدرو و جیمی یک فرد آلوده را در میان خود پیدا می‌کنند، هرچند در تلاش برای حل این مشکل زمینه‌ساز مجموعه اتفاقاتِ به‌مراتب خشونت‌آمیز و هولناک می‌شوند که وجودشان را تهدید می‌کند.

کارگردان ۴۴ ساله در این گفت‌وگو از فیلم جدید خود می‌گوید و این که چگونه تلاش کرد از مرزهای سینمای وحشت فراتر برود.

ایده «وقتی شیطان در کمین است»از کجا آمد؟

دمیان روگنا: خب، اولین نکته این بود که از شهر خارج شدم. تصمیم گرفته بودم فیلم جدیدی بسازم که کاملاً با فیلم اولم، «وحشت‌زده» متفاوت باشد. منظورم فیلمی است با مکان‌های مختلف، لوکیشن‌های متفاوت، شخصیت‌های فراوان که به دو خانه محدود نباشند. به دنبال ایده‌ای بودم که به‌نوعی گسترده‌تر از یک فیلم ترسناک باشد. بعد به فکر یکی از مشکلات کشورم افتادم. آرژانتین مزارع زیادی دارد که به‌شدت آلوده هستند. صاحبان زمین‌ها قدرت زیادی دارند و کارگرانی که در مزارع کار می‌کنند واقعاً افراد فقیری هستند. آلودگی زمین‌های کشاورزی به خاطر آفت‌کش‌های سرطان‌زاست. به همین دلیل خیلی از بچه‌ها به سرطان مبتلا می‌شوند. نکته اینجاست که در کشور من کمتر کسی از این موضوع خبر دارد، چون مطبوعات آن را پوشش نمی‌دهند.

بنابراین ایده این بود، «چه می‌شود اگر در میان ناکجاآباد اتفاق بدی برای این مردم بیچاره بیفتد؟» بعد، چه می‌شود اگر یک شیطان در اینجا باشد و هیچ‌کس نداند یا مردم خیلی دیر متوجه آن شوند؟ مشخص بود که می‌خواهم یک فیلم با موضوع جن‌گیری بسازم؛ بنابراین تصمیم گرفتم ایده‌ها را تلفیق کنم و ایده‌های تازه‌ای برای این زیرژانر بیاورم.

دمیان روگنا

چطور این دنیا را ساختید و چگونه به هفت قانون آن و موارد دیگر رسیدید. فرایند ایجاد این دنیای جذاب به چه شکل بود؟

به این فکر کردم که وقتی یک فیلم با موضوع جن‌گیری می‌بینید، همیشه قوانین را می‌بینید. یکی از قوانین نقش کلیسای کاتولیک است. به خودم گفتم، خب، باید کلیسا را کنار بگذارم، باید دین را کنار بگذارم، باید برای «وقتی شیطان در کمین است» قوانین جدیدی تعریف کنم. اجازه بدهم قوانین جدید جهان این داستان را برای من تعریف کند. هنگام نوشتن فیلمنامه، تعدادی از همکارانم به من توصیه می‌کردند که «خب، اشکال ندارد، اما تو باید در شروع فیلم حتی شده به‌صورت کوتاه این قوانین را برای تماشاگر توضیح بدهی.» اما من تصمیم گرفتم فیلم را با جهانی شروع کنم که از قبل در حال چرخش بود. آن‌وقت کل فیلم را داشتم که بیشتر و بیشتر به تماشاگر بدهم. گمان می‌کنم ما در اینجا دین را به معنای آنچه همیشه در ذهن داریم کنار می‌گذاریم و با یک دین جدید مواجه می‌شویم که تلاش می‌کنیم از آن سر دربیاوریم.

شما در «وقتی شیطان در کمین است» تابوشکنی می‌کنید؛ مثلاً بچه‌ها در فیلم کشته می‌شوند که برای هر فیلمی یک خط قرمز است. درمورد این رویکرد صحبت کنید.

خب، شما دارید یک فیلم ترسناک می‌بینید. من سعی می‌کنم به سرتان ضربه بزنم. شما هم در مقام تماشاگر سعی می‌کنید من را به چالش بکشید و بگویید: «خب، ببینیم کارگردان می‌تواند من را بترساند یا گند می‌زند.» گمان کنم این یک دیالوگ با تماشاگر است. من ترجیح می‌دهم روراست باشم و بگویم: «باشه، این یک فیلم ترسناک است. در فیلم‌های من هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد.» ضمن این که سرمایه‌گذاران به من فرصت دادند آزاد باشم، اما هدف فیلم‌هایی مانند «وقتی شیطان در کمین است» که ایده‌های مستقل دارند و توسط شرکت‌هایی مانند شادر پشتیبانی می‌شوند، در وهله اول این است که مخاطبان زیادی جذب کنند، اما نه در سراسر دنیا، چون مثلاً اگر من در هند یا چین بودم و می‌دیدند در فیلم چه اتفاقی برای بچه‌ها می‌افتد، ممکن بود به زندان بیفتم.

اسکیل رودریگز و دمیان سالومون، بازیگران اصلی فیلم شما شگفت‌انگیز هستند و همسویی آن‌ها در نقش دو برادر بسیار ویرانگر است. چطور این دو را پیدا و انتخاب کردید؟

دمیان (سالومون، بازیگر نقش جیمی، برادر کوچک‌تر) در «وحشت‌زده» بازی کرد و در اپیزود من در فیلم «اسپانیایی‌های شیطانی» (۲۰۲۲) هم حضور داشت. او همیشه دوست من بوده است. از شش سالگی او را می‌شناسم، چون هر دو در یک مدرسه درس می‌خواندیم. دمیان و اسکیل (رودریگز) بازیگران فوق‌العاده‌ای هستند. همان‌طور که شما گفتید، همسویی آن‌ها از همان شروع کار باورنکردنی بود. اسکیل را دمیان به من توصیه کرد، چون قبلاً با هم کار کرده بودند. من به دنبال بازیگر شخصیت اصلی «وقتی شیطان در کمین است» بودم، اما نتوانسته بودم او را پیدا کنم. حالا هر سه ما دوستان صمیمی هستم. چند ماه پیش یک فیلمنامه با هم نوشتیم. آن‌ها واقعاً شگفت‌انگیز هستند و شایستگی حضور در فیلم‌های بزرگ را دارند.

خیلی چیزها در «وقتی شیطان در کمین است» به حیوانات مربوط می‌شود،از بزها گرفته تا سگ‌ها و آن‌ها به‌خصوص بزها کارهای خاصی می‌کنند. کار با حیوانات چطور بود؟ چقدر چالش‌برانگیز بود؟

اول‌ازهمه، مسئله این بود که به چند بز نیاز داریم یا چه نوع سگی می‌خواهیم. چه نوع سگی قرار است با ما کار کند؟ سگی که ما در فیلم استفاده کردیم از نژادی است که آموزش دادن به او خیلی سخت است. همه مربیان می‌گفتند: «نه، نه، نه، این سگ، نه، جواب نمی‌دهد. من نمی‌توانم به این سگ آموزش بدهم.» اما من آن سگ را می‌خواستم! با آن صورتش! اما او همیشه تنبل است و ما به سگی نیاز داشتیم که بخواهد همیشه بازی کند. سگ‌های زیادی را امتحان کردیم.

کار کردن با بزها هم وحشتناک بود. برای یکی از سکانس‌ها همه‌چیز را آماده کرده بودیم و فقط یک روز فرصت داشتیم تا آن سکانس کلیدی را فیلمبرداری کنیم. وحشتناک بود. من ۱۰۰ تا ۱۵۰ بز داشتم که به نظر عالی می‌رسید. آن‌ها با مربی آمدند. ما چند نما را فیلمبرداری کردم و بعد بزها به سمت دیگری رفتند. من گفتم: «چی شد؟» و مربی گفت: «بزها خسته شده‌اند. به ما مشکوک هستند باید چند ساعت صبر کنیم.» چند ساعت! من برای آن سکانس فقط یک روز وقت داشتم. نمی‌توانید تصور کنید چطور آن صحنه را گرفتیم. یکی از بدترین روزهای کاری من بود. هولناک بود. برای من و همه عوامل فیلم یک کابوس بود.

پرسش آخر به فیلم شما مربوط نمی‌شود. ترسناک‌ترین فیلمی که دیده‌اید چیست؟

«جن‌گیر» که احتمالاً تأثیر زیادی هم روی «وقتی شیطان در کمین است» داشت. من درام آن فیلم را به همان اندازه جنبه ترسناک آن دوست دارم. رئالیسم آن نوع داستان را دوست دارم. برای این فیلم مطمئن نیستم «جن‌گیر» مستقیماً روی من تأثیر گذاشت یا نه. شاید از دو فیلم «مردگان شیطانی» و «جاده» تأثیرات مستقیم گرفته باشم، اما از کودکی آشکارا «جن‌گیر» را در خون خود دارم.

منبع: لس آنجلس تایمز، دِرِد سنترال

تماشای فیلم وقتی شیطان در کمین است در نماوا

نوشته «وقتی شیطان در کمین است»؛ بهانه‌ای برای فرورفتن در تاریکی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط