کودکان مشغول کارند / ثروتی از جنس گذشت و دوستی در اوج «نیاز»

امتیاز دهید post

نیاز پیش برنده آدم‌ها در بزنگاه‌های زندگی است. نیاز که سر برآورد بسته به شرایط و میزان قدرت شخصیتی آدم‌ها می تواند فرد را به سمت و سویی هدایت کند که فرجامی غیرقابل پیش‌بینی تا پیش از ظهور آن بوده است. نیاز گاهی یک تکانه‌ی بزرگ در زندگی می‌شود. ناگهان می‌آید و ناگهان همه چیز را جور دیگر می‌کند.

علیرضا داوودنژاد در فیلم «نیاز» (۱۳۷۰) به نیازی از جنس همین تکانه‌های بزرگ پرداخته است. علی نوجوان شهرستانی در دل تهران بزرگ پدر کارگر خود را در اثر رفتن زیر آوار از دست می‌دهد و او و مادرش که تا پیش از این هم در فقر و نیاز روزگار گذرانده‌اند، دچار نیاز مضاعف می‌شوند. حالا باید درآمدی و پولی برای خرج کردن داشت و این هم نیاز به کار دارد. کاری که نیست و به دست آوردنش سخت است.

به دست آوردن کار و پول برای امرار معاش را در خانواده‌ای که پسر بزرگش نوجوانی است که در عین نوجوانی بسیار احساس مسئولیت می‌کند در گرداندن امور زندگی، داوودنژاد دستمایه‌ی روایتی ساخته از نمایش فقر و نیاز در روزمره‌گی‌های طبقه فرودست در جامعه‌ی ایران، در سال‌هایی که در زیرمتن فیلم و لوکیشن‌های انتخابی پیداست که رو به تحول و پوس‌اندازی ظاهری در اقتصاد و شرایط زیست فردی و اجتماعی است که جامعه و شهر را در حال گذار قرار داده است.

در این شرایط گذار و زیر چرخ دنده‌های اقتصاد در جامعه‌ی پرشتاب رو به تغییر، نیاز به کار است که بیش از هر نیازی رخ می‌نماید و وقتی در طبقه فرودست زندگی کنی و فقر چهره‌ی غالب زندگی‌ات باشد دیگر نیاز، کودک و بزرگ نمی‌شناسد. باید کار کرد حتی اگر کودک یا نوجوان بود. پس علی از پشت میز مدرسه راهی بازار کار می‌شود.

این شاید از اولین پرداختن‌ها به زندگی کودک کار در سینما باشد که علیرضا داوودنژاد در فیلم «نیاز» به آن پرداخته است. کودک کاری که در «نیاز» می‌بینیم تصویری متفاوت از آن‌چه در عرف از این واژه سراغ داریم پیش چشم ما می‌گذارد. نوجوانی که در یافتن کار با مشکل روبرو است. خشونت را باید تحمل کند و گاهی باید خشونت بورزد. تحمیل و تحمل خشونت از سر فقر و نیاز رویه‌ی غالب زندگی این کودک کار است. رقابت برای نگه داشتن کار و کسب درآمد در «نیاز»، کودکان کار را مقابل هم قرار می‌دهد، تصویری که در زمان‌های مختلف و هنوز و هر جا که این کودکان مشغول کارند، جلوه می‌کند.

علی از سوی کارفرما ناچار به رقابت با رضا برای حفظ شغل در چاپخانه می‌شود که او هم در عین نوجوانی نیازمند کار است و خانواده‌ای چشم به دست او دوخته برای امرار معاش. فقدان گفت‌وگو در جامعه‌ای که از ابتدا گویا تمایلی به درک معجزه‌ی این کار نداشته و ترجیحش کاربرد زور بازو در همه دوران‌ها بوده، این دو را به چالشی پر از رنج و خشونت و کتک کاری می‌کشاند که فرجامش دردآور و غیرمنصفانه است. شرایط زندگی و کار در طبقه فرودست در اوج بحران‌های اقتصادی، نسل علی و رضا را وارد چرخه‌ی باطلی می‌کند که اعمال خشونت را ابزار رسیدن به نیازهایش ساخته، به جای منطق و گفت‌وگو. اما در «نیاز»، داوودنژاد با زیباشناسی فقر و دادن رنگی از طنز که البته تلخ است و به خنده که می‌اندازد، درد هم می‌آورد، در عین پرداختن به چهره عریان و بی‌روتوش فقر و شخصیت‌پردازی‌هایی لطیف و دوست‌داشتنی از آدم‌هایی در اوج نیاز، جنبه‌ی اخلاق و انسانیت وجه غالب شخصیت‌پردازی‌اش قرار گرفته و علی و رضا در اوج نیاز، ثروتی دارند به نام گذشت و دوستی. دعوای این دو کودک زیر چرخ بی‌رحمی‌های بزرگسالان به دوستی منجر می‌شود. اتفاقی که برای بزرگسالان «نیاز» باور و هضم آن سخت است.

کودکان «نیاز» تصویری از نیاز و رفع نیاز پیش چشم تماشاگر فیلم قرار می‌دهند که هنوز و بعد از گذشت سی سال از ساخت فیلم جذابیت دارد و تازه است. در سال ۱۴۰۰ که فیلم را تماشا می‌کنیم هنوز به فقدان رفتن به راه گفت‌وگو و پرداختن به خشونت به عنوان نخستین و دم‌دستی‌ترین راهکار دچاریم و هنوز در کارگاه‌های نام‌آور و بی‌نام و نشان سرزمین‌مان، کودکان مشغول کارند. کودکانی که باید مشغول درس خواندن باشند.

هنوز نیاز است که حرف اول را در طبقه فرودست جامعه می‌زند و هنوز این نیاز پاسخ درخوری نمی‌یابد.

منبع نماوا

مطالب مرتبط