تحلیلی بر فیلم «پدرم و پسرم» / کوچک شدن رویاها در میان آشوبِ زندگی

امتیاز دهید post

مجله نماوا، ترجمه: ندا قوسی

دنیز کوچولو در جریان یکی از ازدواج‌هایی پا به‌ دنیا گذاشت که در قضیه‌ی کودتای ۱۲ سپتامبر (۱۹۸۰)، از هم پاشید. او مادرش را همزمان با قدم نهادن به‌ این‌ دنیا از دست داد و پدرش که به عنوان نویسنده‌‌ در یک روزنامه کار می‌کرد، در خانه‌ای معمولی از او نگهداری کرد. او به‌ غیر از پدر، خویشاوند و آشنای دیگری نداشت تا این‌که یک روز پدرش، صادق، با خبری آمد که دنیز را شگفت‌زده کرد…. قرار شده دنیز همراه پدرش پیش خانواده‌ی او و نزد پدربزرگش که پیش‌تر هرگز او را ندیده بوده، برود و در روستایی کوچک زندگی کند.

وقتی به روستا می‌رسند، صادق که سال‌ها پیش از پدرش رنجیده و از وی روی برگردانده بود، بعد از مدت‌ها او را می‌بیند. اختلاف بین آن دو مساله‌ای نیست که به آسانی رفع و رجوع شود. بقیه‌ی اعضای خانواده که نمی‌توانند دلیل بازگشت صادق را بفهمند، از طرفی از دیدن او و پسرش خوشحال‌اند و از سوی دیگر نگران او هستند. با گذشت زمان، وقتی دنیز هم به خانواده‌ای که هرگز ندیده بوده عادت می‌کند و اوضاع رو به بهبود می‌رود، ماجرایی اندو‌ه‌بار عمیقاً همه را تحت تأثیر قرار می‌هد…

«پدرم و پسرم» که از تاثیرگذارترین فیلم‌های اخیر سینمای [ترکیه] محسوب می‌شود، از نمونه‌های کلاسیکی است که در ژانر خودش به خوبی مدون شده است.

«انسان‌ها بزرگ می‌شوند درحالی‌که رویاهایشان کوچک می‌شود»

«بابا یک اتاق به او بده…» این جمله از فیلم، در میان پوسترها و تریلرهای آن بیش از همه نظرها را به خود جلب می‌کند… اکثر کسانی که فیلم را می‌بینند، در حالی از سینما خارج می‌شوند که چشمانشان اشک‌آلود است و ذهن‌شان مشغول شده.

فیلم «پدرم و پسرم» که توسط چاقان ایرماک در سال ۲۰۰۵ ساخته شد، همچنان در ترکیه‌ی امروزی هم تازگی موضوع خود را حفظ کرده است. احساسات و عواطفِ متنوعی که فیلم منتقل می‌کند ناشی از این واقعیت است که زمان را به چالش می‌کشد و جلوه‌های گوناگونی از نسل‌های متفاوت را نشان می‌دهد. فیلم با وجود گذر زمان آن هم برای جوانانی که در ترکیه‌ی ۱۹۸۰ بالیده بودند و حالا نماینده‌ی جمعیت میانسال هستند، تمثیل و بازنمایی از احساسات پردوام و قدرتمندی است که کهنه نمی‌شود و برای جوانان امروز هم می‌تواند ارزیابی مجددی از تعریف قهرمانی باشد.

هر چه انسان‌ها بزرگ‌تر می‌شوند، رویاهایشان در میان آشوبِ زندگی کوچک‌تر می‌شود و احساس درماندگی و بی‌معنایی بر آنها غلبه می‌کند چرا که برای باور ارزش‌های اعتقادی‌شان احساس تنهایی می‌کنند. تنهایی در سنین جوانی شاخص مطلوبی محسوب می‌شود در حالی‌که با بالا رفتن سن، زندگی اجتماعی اهمیت پیدا می‌کند و تبدیل به سنگ‌بنایی برای دوام حیات می‌شود. در این فیلم هم تلاش صادق برای اثبات وجودی خودش به عنوان فردی مستقل از خانواده، تبدیل به یک کشمکش شده بود، اما از نقطه‌ای به بعد که او با هدف به امانت‌گذاردن پسرش تصمیم گرفت که دست از این مصاف بردارد، به جبهه‌ای که سال‌ها پیش ترک کرده بود بازگشت.

اهتمام مشترک همه‌ی والدین این است، آنگاه که نامی برای فرزندان خود برمی‌گزینند، بدون شک تلاش می‌کنند تا رویای خود در مورد سرنوشت فرزند آشکار کنند. نامگذاری یک پسر به‌نام سلیم و آن یکی به‌نام صادق، از سوی حسین آقا برای این صورت گرفته که سعی در انتقال تمام سنت‌ها و آرزوها و شاید سرنوشت‌ مشترک از نسلی به نسل دیگر داشته، پس شکل زندگی که صادق برای خودش رقم زده را نمی‌پذیرد و تصمیم می‌گیرد پسرش را طرد کند. با این‌حال، تلاش برای نادیده گرفتن نوه‌ به‌خصوص در حضور پسرش، و میل به پاک کردنِ اشتباهات پسر به لطف نوه‌اش، در جریان فیلم توجه‌برانگیز است.

در صحنه‌ای که حسین آقا اقرار می‌کند که می‌شد مانع کسی که می‌خواهد برود شد و فریاد می‌زند: «باید آغوشم را به سوی‌ا‌ت باز می‌کردم و می‌گفتم، نرو.» و بعد دیدنِ دویدنِ سلیم به سوی او، این سوال را در ذهن تماشاگر ایجاد می‌کند: «این فرزند است که از کنار خانواده فرار می‌کند یا این خانواده است که فرزند را فراری می‌دهد؟

در میانه‌های فیلم، صادق با کسی که عشقِ دوران جوانی‌اش بوده روبه‌رو می‌شود و از او می‌پرسد: ازدواج کردی؟ و از دختری که زمانی او را دوست می‌داشته این پاسخ را می‌شنود: «معلومه که ازدواج کردم. مگه آدم ازدواج نمی‌کنه؟» در این مرحله، چاقان ایرماک باز مخاطب را به فکر وامی‌دارد… آیا ضرورتاً ازدواج را باید بخشی از فرایند کمال دانست و در حالی که قلب‌مان برای یکی می‌تپد، حلقه‌ی ازدواج فرد دیگری را به‌خاطر قواعد اجتماعی به دست کرد یا این‌که، برخلاف انتظار می‌شود سرپیچی کرد و به قیمت یک عمر تنها ماندن صبر کرد و در انتظار باقی ماند؟

در پایان فیلم، در صحنه‌ای سیاه و سفید، در حالی‌که نظاره‌گرِ کودکیِ صادق هستیم، این واقعیت از طرف چاقان ایرماک به ما یادآوری می‌شود که هر انسان تقدیری را که در رویای خود دارد زندگی می‌کند، و این غیرواقعی نیست که رویاها، افرادی را در زندگی انتخاب می‌کنند که می‌توانند آرزوهای ما را محقق کنند.

مطلبی از: بینگول اوزل

تماشای «پدرم و پسرم» در نماوا

نوشته تحلیلی بر فیلم «پدرم و پسرم» / کوچک شدن رویاها در میان آشوبِ زندگی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط