نگاهی به فیلم «مادر مافیا» / ایتالیا ایتالیا

امتیاز دهید post

مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی

این بار قرار است رییس مافیا، آدمی باشد غیر از آنچه همیشه دیده‌ایم. آن‌قدر متفاوت که حتی جنسیتش هم تغییر کرده است. رییس مافیا این بار چاق نیست و تو دماغی هم حرف نمی‌زند. با کف دستش به کسی چک نمی‌زند و هیچ رقم رفتارش شبیه به دون کورلئونه نیست. از ورِ طنزش که به این مساله نگاه کنیم، حتی فیلم «پدرخوانده» را هم ندیده و هر بار که کسی از فیلم «پدرخوانده» برایش نقلِ قولی می‌آورد، باید برای آنها تکرار کند که فیلم «پدرخوانده» را ندیده‌ام و اصلا نمی‌دانم که دون کورلئونه بودن چه جور چیزی است و چه رفتار و سکناتی دارد. می‌شد که با دیدنِ فیلم «پدرخوانده» تمرینی پیشینی داشته باشد برای آن چیزی که سرنوشت برایش رقم زده. البته سرنوشت آن چیزی نیست که آدم بتواند از قبل پیش بینی‌اش کرده باشد تا برای موفق عمل کردن در آینده، برای آن برنامه‌ریزی کند. کریستین زنی است در سن و سال چهل سالگی. او موقعیت ضعیفی دارد اما نمی داند که چند صباحی دیگر به جایگاهی بالا صعود می‌کند. همین تعلیق است که کریستین را به مرحله‌ای دیگر از زندگی‌اش پرتاب می‌کند؛ تعلیقی که از آغاز فیلم رقم خورده و این شاید نشان از آن داشته باشد، ما از این پس نیز شاهد تعلیق‌هایی بیشتر خواهیم بود. من اینجا دارم از تعلیق، مفهوم لحظه‌های غافلگیر شدن را مراد می‌کنم. یعنی که شخصیت در موقعیتی الاکلنگی و بی‌تعادل قرار می‌گیرد و در آن لحظه، درست نمی‌داند قرار است خیلی بالا برود یا این که به کف زمین بخورد. همین است که فیلم «مادر مافیا» را جذاب می‌کند.

«مادر مافیا» ادعا ندارد که دنیایی خیلی شگفت‌آور را خلق می‌کند، اما همین که نمی‌دانیم یا نمی‌توانیم حدس بزنیم، کریستین در هر مرحله چگونه از وضعیت خود خلاص می‌شود و به مرحله بعد وارد می‌شود، خودش نمک و شیرینی می‌سازد که ما را با فیلم و سرنوشت کریستین همراه می‌کند. کریستین در بدو امر، آمادگی پذیرش موقیعت و مقام جدید را ندارد، اگرچه لازم دارد که آدم دیگری بشود. لازم است که بتواند خودش را از آن وضعیت ضعیف بیرون بکشد و بر همه آنهایی که خودشان را بر او مسلط یافته‌اند، فائق آید. هم بر همسری که خیانت کرده و هم بر رییسش که نمی خواهد پذیرد ایده‌های تبلیغاتی کریستین سطحی بالاتر از ایده‌های کلیشه‌ای و تکراری و بی‌معنای او و بادمجان دور قاب چین‌های او دارد.

داستان از چه قرار است؟ از مافیا که حرف می‌زنیم، حتم داریم که داستان باید در ایتالیا بگذرد. گیرم که در مهد مافیا – سیسیل – نباشد و جایی دیگر در ایتالیا باشد. داستان از همان موقعیت های عمومی قصه‌های مافیایی شروع می‌شود. یک گروه مافیایی به گروهی دیگر حمله می‌کنند و در نتیجه نزاعی خونین در می‌گیرد. این چنین دعواهایی چاشنی دنیای مافیا ست. گاهی گروه های مافیایی می‌خواهند پا را فراتر بگذارند و قلمروی شان را وسعت دهند. این طور می‌شود که به جان هم می‌افتند. بعد مدتی می‌گذرد و دست از انتقام می‌کشند و صلح بر قرار می‌شود. موقعیت کنونی کریستین در فیلم «مادر مافیا» زاییده این چرخش‌های متصل به رفتارهای مافیایی است. چه اگر آن جنگ و جدل و کشتار منتهی به مرگ پدربزرگ نمی‌شد، کریستین نیز همچنان در گیر و گرفت ایده پردازی‌های تبلیغاتی خود می‌ماند. اما از آمریکا به ایتالیا فراخوانده می‌شود تا بر تخت پادشاهی بنشیند. پدربزرگ به دلیل علاقه‌ای که به نوه‌اش داشته و به دلیل آن همه دوری و دلتنگی، تصمیم می‌گیرد پس از مرگش، جانشینی نداشته باشد مگر کریستین. او از میان آن همه مردان خشن دور و اطرافش یک زن را انتخاب کرده. آن هم زنی که به لحاظ زمانی و مکانی بسیار دور و دیر است. اما کریستین برای چنین سمتی تربیت نشده است و بیشتر در عالمی رومانیتک سیر می‌کند تا دنیای گلوله و باروت. بخصوص از زمانی که مورد تظلم زناشویی قرار گرفته، این وجه از روحیه‌اش قوام بیشتری گرفته و در طلب جبران مافات برای احساسات بر باد رفته‌اش است. اما افتادن بر تخت چنین مقامی نه فقط یک جنگ بیرونی را برای او به وجود می‌آورد بلکه نزاعی درون گروهی را نیز سبب شده است. مردِ حسودِ پرمدعای گروه‌شان از این انتخاب ناراحت است و کریستین هم باید خودش را برای دیگران ثابت کند و هم باید گروه را متوجه این کند که او رییس جدید است. اما به واقع برعکس است. خواسته‌ی درونی او ترک این موقعیت است و رسیدن به یک زندگی توامان با عشق و لذت است.

ماموریت اول کریستین این است که با همان گروهی که سبب قتل پدربزرگ بوده، صلح برقرار کند تا جلوی کشتار بیشتر را بگیرد. اما بقیه برای او دام انداخته‌اند و کر یستین خبر ندارد صلحی که بقیه به دنبال آن هستند یک صلح قلابی است و آنها به دنبال قتل او و در نتیجه توسعه دادن به قلمرو هستند. با این حال کریستین به اشکالی غافلگیر کننده، هر بار از مهلکه نجات پیدا می‌کند و به این ترتیب از هر ایستگاه به ایستگاهی دیگر، قدرتی بیشتر پیدا می‌کند و گویی بلند مرتبه‌تر می‌شود. این همان مفهوم محتومِ بودن در دنیا مافیا است. این که آدم ها مافیا به دنیا نمی آیند بلکه به تدریج و با قرار گرفتن د ر دایره آدم‌های مافیایی به مافیا تبدیل می‌شوند. فرقی هم نمی‌کند که زن باشی یا مرد. مهم این است که خون مافیا در رگ‌های آنها جاری است. با وجود این که آدمی رمانتیک است اما خواسته و ناخواسته سبب کشتن آدم‌ها می‌شود. و وقتی در پایان فیلم متوجه می‌شود مهربان بودن در دنیای مافیا، منجر به مرگ خودش خواهد شد و دیگر برای نجات فامیلش کوششی به خرج نمی‌دهد و چه بسا خودش او را وارد دستگاه قطع عضو می‌کند و بعدا هم از عصاره‌ی ترکیبی مردِ جوانِ کشته شده به همراه بقیه می‌نوشند و می خندند، کریستین دیگر باورش شده که رهبری مافیا با اوست. او حالا مامان مافیا ست و باید دستورات جدید صادر کند و مواظب قلمرو باشد. از این پس دیگر صلح نمی خواهد بلکه اولین پیامش در مقام ریاست، تهدید رقیبِ داخل زندان است. و همیشه یک انگشت قطع شده ای که در بطری قرار دارد، بهترین پیام را منتقل می‌کند.

«مادر مافیا» این اندازه که این متن جدی است، جدی نیست. فیلم یک کمدی سبک و سرگرمی‌ساز است که با قرار دادن آدمی اسگول طور در موقعیتی خشن باعث خنده می‌شود. گاه در حد لبخند، گاه تا لبه‌ی قهقهه.

تماشای «مادر مافیا» در نماوا

نوشته نگاهی به فیلم «مادر مافیا» / ایتالیا ایتالیا اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط