«می دسامبر»؛ مسابقه روان‌شناختی جولین مور و ناتالی پورتمن

امتیاز دهید post

مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

زندگی هیچ‌کس ازنظر خودش یک داستان نیست؛ برای دیگران داستان است. این که چطور می‌توانیم داستان یک نفر دیگر را کاملاً بدانیم، یا با بی‌طرفی به آینه نگاه کنیم، پرسش‌های نسبتاً ژرف و مضامینی غنی به همراه دارد که تاد هینز در فیلم می دسامبر (May December) به آن‌ می‌پردازد – مطالعه‌ای ظریف و به‌طور شگفت‌انگیزی چندلایه درمورد هویت‌های تعیین‌شده و انزوایی که به همراه دارد. فیلم درباره نقش‌آفرینی، انکار، خطا و سن قانونی است، اما در عین حال درمورد بزرگ شدن و راه‌های متفاوتی است که در این روند طی می‌کنیم یا مسیری که برای ما شکست به همراه دارد.

گِرِیسی (جولین مور) وقتی با همسر اولش زندگی می‌کرد درگیر رابطه‌ای نامشروع شد که تحقیر او در مطبوعات آمریکایی را به دنبال داشت و درحالی‌که باردار بود به زندان افتاد. دلیل آن رسوایی، سن معشوقه او، جو (چارلز ملتون) بود که در آن زمان یک پسربچه ۱۳ ساله کره‌ای-آمریکایی و همکلاسی پسر بزرگ گریسی بود.

ناتالی پورتمن، جولین مور

تا اینجای کار فیلم شبیه «یادداشت‌هایی بر یک رسوایی» است. «می دسامبر» نه با هیچ‌کدام از این اخبار قدیمی، بلکه ۲۳ سال پس‌ازآن که دست این دو در انبار یک فروشگاه حیوانات خانگی رو شد، با رسیدن بازیگری به نام الیزابت (ناتالی پورتمن) به خانه‌ای آغاز می‌شود که گریسی و جو پس‌ازآن اتفاقات در ساوانا، جورجیا دارند.

در اینجا، گریسی تمام روز نگران چیزهای داخل یخچال است، خود را برای جشن فارغ‌التحصیلی دوقلوهایش آماده می‌کند و برای کسانی که فقط می‌خواهند سر او گرم باشد کیک‌ می‌پزد. الیزابت قرار است در یک فیلم درباره رابطه تکان‌دهنده گریسی و جو نقش او را بازی کند و برای همین اجازه می‌گیرد برای تحقیق بیشتر مدتی را از نزدیک با خانواده بگذراند.

روند الیزابت برای آمادگی ایفای نقش گریسی چیزی شبیه فرایند یک خودشیفته درجه یک هالیوودی است، به این معنی که او ابتدا آب را امتحان می‌کند و بعد مثل یک نیزه‌ماهی در آن فرو می‌رود. «جستجوی حقیقت» همراه با سطح عمیقی از همدلی، رویکردی است که الیزابت ادعای آن را دارد، اما شغل بسیار شگرف بازیگری چیز دیگری می‌طلبد. او مانند یک خون‌آشام احساسی و درحالی‌که از قبل رؤیای سخنرانی پس از دریافت جایزه اسکار را در سر می‌پروراند، در خلوت از این داستان طولانی و دردناک لذت می‌برد.

چارلز ملتون، جولین مور

پورتمن، مکار اما بسیار کنترل‌شده، در پشت صحنه این نمایش‌ عجیب و غریب کیف می‌کند و الیزابت با بازی او به هر بهانه‌ای فرض را بر این می‌گذارد که باید دزد حرفه‌ای ارواح باشد. در این حین، گریسی، کاملاً خندان، اشتیاق الیزابت برای دریافت اطلاعات بیشتر درباره خودش را پس می‌زند – برای مثال، از الیزابت می‌پرسد ارتباط او با فرزندان بزرگ‌ترش به چه کسی ربط دارد، چون فیلمنامه فقط بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ را در برمی‌گیرد.

در این مسابقه روان‌شناختی بین گریسی و الیزابت – که شامل بیشترین صحنه‌های حضور یک بازیگر زن مقابل آینه از زمان «پرسونا» برگمان می‌شود – اغلب متوجه نمی‌شویم کدام یک امتیاز بیشتری گرفته است.

امتیاز گریسی: ازنظر ذهنی، نبود بخشی از ساز و کار به او امکان می‌دهد با وجود تمام بارهایی که بر دوش زندگی‌های گوناگون گذاشته است عاری از عذاب وجدان و احساس گناه باشد؛ خانواده شکافته او یک هرم کوبیستی از ناکارآمد بودن را شکل داده است. گریسی با غرور آزاردهنده‌ و بیان تا حدی نوک‌زبانی خود اعتراف می‌کند: «من ساده‌دل هستم».

امتیاز الیزابت: او با موذیگری اعتماد شوهر سابق گریسی، پسر بزرگ او (کوری مایکل اسمیت با یک نقش‌آفرینی مطمئن و شگفت‌انگیز) و جو را جلب می‌کند. (با اجرای تأثرآور ملتون، جو در قالب یک مرد خوش‌هیکل و جذاب افسرده با زبان بدن مارپیچی و بی‌ثبات ترسیم می‌شود، چرا که همچنان در پیله خود گیر کرده و بی‌رحمانه در یک کودکی ابدی متوقف مانده است؛ و این‌ها اصلاً برای جو امتیاز محسوب نمی‌شود.)

تاد هینز، ناتالی پورتمن، جولین مور

نگاه ترحم‌آمیز هینز به هیستری نهفته در رضایت درونی در اینجا در اوج قدرت قرار دارد. موسیقی منتخب او که اقتباسی از قطعه‌های میشل لوگران، آهنگساز در فیلم «واسطه» (۱۹۷۱) است، یک ادای احترام باطراوت به ملودرام جوزف لوزی است که آن نیز مضمون معصومیت ربوده‌شده را مورد توجه قرار می‌دهد، فیلمی که در آن گذشته به یک کشور خارجی می‌ماند. در «می دسامبر» این جایگاه را آدم‌هایی دارند که با نگاه نافذ به مرزهای دیگری خیره می‌شوند و باز هم چیزی درک نمی‌کنند.

تک‌گویی، «نور زمستانی» و غرابت

تاد هینز یکی از غریب‌ترین مجموعه آثار دنیای سینما را دارد. او در چهار دهه فیلمسازی نگاهش را معطوف به کندو کاو در خودِ هویت با تمام سایه‌های جذاب آن کرده است. از زندگینامه کارن کارپنتر («سوپراستار») و باب دیلن («من آنجا نیستم») گرفته تا ادای احترام به سبک «همشهری کین» به گلَم راک («ولوت گلدماین») تا داستان عاشقانه محبوب «کارول»، کارگردان ۶۲ ساله لس آنجلسی مجذوب شیوه‌ای است که افراد برای پیمایش در دنیایِ همیشه در حال تغییر، در هویت خود دست‌ می‌برند یا آن را در آغوش می‌گیرند.

«می دسامبر» تازه‌ترین ساخته او مستثنا نیست. بازیگری به نام الیزابت در فرایند تحقیق درباره گریسی، شخصیتی جنجالی و بدنام که قرار است نقش او را در یک فیلم بازی کند، وارد زندگی زن و خانواده‌اش می‌شود و هرچه بیشتر در زندگی آن‌ها جای می‌گیرد بیشتر با احساسات ناخوشایند در زیر پوست یک زندگی سنتی‌ در حومه شهر مواجه می‌شود.

در صحنه‌هایی به یک اندازه سرگرم‌کننده و ناخوشایند – ازجمله لحظه‌ای خیره‌کننده که در آن الیزابت رو به دوربین و در حالتی که در نقش گریسی فرو رفته است، جمله‌های یکی از نامه‌های او را به زبان می‌آورد – تماشاگر به‌اندازه خود بازیگر درگیر این شخصیت‌های پیچیده می‌شود. الیزابت تصور می‌کند با هر لایه‌ای که برمی‌دارد به حقیقت داستانی که روایت می‌کند نزدیک‌تر می‌شود، اما فیلم هینز به‌جای قرار گرفتن در شیارهای زیرژانر «جابجایی پرسونا» این سؤال را می‌پرسد که آیا کسی می‌تواند واقعاً فردی را که از او تقلید می‌کند بفهمد.

«می دسامبر» که از روی فیلمنامه‌ای نوشته سِیمی بِرچ ساخته شده است، اولین بار در دنیا ۲۰ می ۲۰۲۳ در هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و با استقبال منتقدان روبرو شد. نتفلیکس فیلم را از ۱۷ نوامبر به‌طور محدود در سینماهای ایالات متحده و از اول دسامبر به‌طور آنلاین در دسترس علاقه‌مندان قرار داد.

هینز درباره این که چه چیزی در فیلمنامه برچ او را ترغیب کرد «می دسامبر» را بسازد، می‌گوید: «من خیلی از نکات فیلمنامه را دوست دارم، اما تک‌گویی الیزابت آنجا که هم‌زمان با خواندن متن نامه گریسی در قالب او فرو می‌رود از همه بهتر است. برای این که تک‌گویی را آن‌طوری فیلمبرداری کنم تصمیم گرفتم فیلم را بسازم.»

ناتالی پورتمن

کارگردان توضیح می‌دهد: «می‌خواستم صحنه را در نمای متوسط بگیرم، درحالی‌که الیزابت مستقیم به لنز دوربین نگاه می‌کند، چون من را یاد صحنه‌ای در فیلم “نور زمستانی” اینگمار برگمن می‌اندازد، جایی که اینگرید تولین متن یک نامه‌ عاشقانه یک‌طرفه خطاب به کشیش داستان را رو به دوربین می‌خواند. صحنه‌ای بسیار پرقدرت است. تا آنجا که به یاد دارم فکر نمی‌کنم فیلم دیگری صحنه‌‌ مشابه “نور زمستانی” داشته باشد؛ بنابراین به لحاظ خطاب مستقیم تماشاگر منحصربه‌فرد است. به‌طور رسمی و به لحاظ سبک‌شناسی به خودم گفتم: “بیاییم از اینجا شروع کنیم و از این نقطه همچنان پاکت نامه را باز نگه داریم.”»

نکته دیگری که هینز را ترغیب کرد «می دسامبر» را مقابل دوربین ببرد، شیوه‌ بسیار تفسیری فیلمنامه است که مخاطب را دائم در حالت‌های فکری مختلف قرار می‌دهد. او می‌گوید: «شما در موضع مخاطب، کاملاً در حالت بازجویی از دیدگاه‌ها، ایده‌ها و مبانی اخلاقی خود قرار دارید و پیش‌فرض‌ها در مورد این که شخصیت خوب چه کسی است و چه کسی شخصیت بد است. با دیدن فیلم و در حین باز شدن داستان این وضعیت مرتب تغییر می‌کند.»

هینز ادامه می‌دهد: «من به موسیقی پرقدرت، یک دوربین که از دور شاهد اتفاقات است، قاب ثابت، ایده صحنه‌های آینه و تک‌نماها فکر کردم. فکر کردم ریاضت راهی است که بیننده را مجبور به مشاهده این زندگی می‌کند، بدون این که من در مقام کارگردان دائم مداخله کنم و بگویم او در هر ثانیه باید به چه چیزی فکر کند، اما به یک چارچوب قوی نیاز داشت تا بگوییم: “این کاری است که ما می‌کنیم و شما تماشاگران خودتان باید فکر کنید و بپرسید چه چیزی می‌بینید.” موسیقی راهی بود تا آن چارچوب واقعاً جسورانه شود.»

جولین مور، تاد هینز، چارلز ملتون

کارگردان درباره موسیقی متن «می دسامبر» می‌گوید: «ابتدا هیچ ذهنیتی درمورد موسیقی این فیلم نداشتم تا این که سال گذشته “واسطه” را دیدم که نه‌فقط شبیه هیچ فیلم دیگر جوزف لوزی نیست، بلکه موسیقی آن هم شبیه هیچ موسیقی دیگر میشل لوگران نیست. کاملاً تَک است؛ شبیه موسیقی فیلم‌های راینر ورنر فاسبیندر نیست، شبیه موسیقی یک فیلم داگلاس سیرک نیست، شبیه موسیقی “دور از بهشت” نیست، شبیه موسیقی “کارول” نیست. مطلقاً حیوان خودش است. فوراً آن را برای همه پخش کردم و همه را وادار کردم صفحه‌ها را با همراهی آن موسیقی بخوانند و همه نشانه‌ها را از آن موسیقی بگیرند. موسیقی “واسطه” را برای مارسلو ساربوش، آهنگسازم پخش کردم و او گفت: “خدای من، شگفت‌انگیز است.” مارسلو کاملاً مجذوب این ایده شد و البته کمی هم ترسیده بود، چون تمام قوانین کاری را که موسیقی فیلم قرار است انجام دهد زیر پا می‌گذارد.»

به نظر می‌رسد هینز در «می دسامبر» به‌نوعی ایده ممکن بودن «جابجایی پرسونا» را به چالش می‌کشد. حتی یک نفر هست که واقعاً بتواند این کار را انجام دهد؟ این موضوعی است که کارگردان در بسیاری از کارهای قبلی خود نیز مانند «ولوت گلدماین» و «سوپراستار» به آن پرداخت.

هینز درباره این که الیزابت می‌تواند واقعاً گریسی را درک کند، می‌گوید: «نه و البته این بخشی از چرخه بی‌پایان فیلم است. چرخه‌ای است که هیچ گشایشی ندارد – تکرار مکرر یک صحنه و تلاش برای رسیدن به حقیقت که البته هیچ‌وقت قابل دستیابی نیست.»

چارلز ملتون، ناتالی پورتمن

برای جولین مور، بازیگر نقش گریسی، تعامل با ناتالی پورتمن که در فیلم نقش الیزابت را بازی می‌کند برای نمایش ارتباط بین شخصیت‌هایشان در فیلم بسیار ضروری بود.

او می‌گوید: «نکته حیرت‌آور این است که این دو رابطه‌ای صمیمانه دارند، رابطه‌ای نزدیک که تحسین‌آمیز، جنگجو، آتشین و غیرعادی است، به این معنا که گریسی و الیزابت دو زن خیلی قوی هستند که از قبل همدیگر را نمی‌شناختند. آن‌ها نسبتی با هم ندارند و عاشق هم نیستند. خیلی کم پیش می‌آید چنین رابطه صمیمانه‌ای بین دو نفر ببینید که با کمی اروتیسم هم همراه است، اما واقعاً بیشتر حس جنگ قدرت را تداعی می‌کند. من عاشق این کنکاش در زنانگی و این شکل نقش‌آفرینی و این نوع نزدیکی هستم که فیلم اجازه داد به به‌عنوان شخصیت‌ و بازیگر تجربه کنیم.»

بخش زیادی از همسویی دو شخصیت به شکلی پویایی یک شکارچی و شکار را تداعی می‌کند. چالش بزرگ پورتمن این بود که در نقش الیزابت، او را هم به‌نوعی معصوم نشان دهد و هم فردی آب‌زیرکاه و حقه‌باز.

پورتمن درباره حرکت روی این مرز می‌گوید: «فوق‌العاده مفرح بود. در کنار جولی و تاد احساس امنیت می‌کردم و حس خوبی داشتم. فضای کاری آن‌قدر خوب بود که ما بدون این که کسی به خودش بگیرد سر صحنه بدجنس و فریبکار بودیم و بعد، وقتی می‌گفتند “کات”، انگار اتفاقی نیفتاده است و مثل قبل با هم دوست هستیم. در فیلمنامه سِیمی (برچ) این روحیه جنگ‌جویی کاملاً مشهود است: دو زن سر این که حقیقت چه کسی غلبه می‌کند و کدام یک بازیگر موفق‌تری است با هم مبارزه می‌کنند.»

ناتالی پورتمن، جولین مور

«می دسامبر» واقعاً درمورد کشمکش هویتی است، به‌ویژه این که یک بازیگر وقتی نقش کسی را بازی می‌کند یا تلاش می‌کند با او آشنا ‌شود، واقعاً می‌تواند او را درک کند؟

مور که پیش‌ازاین در فیلم‌های الهام‌یافته از واقعیت یا در نقش شخصیت‌های واقعی ظاهر شده است، می‌گوید: «هم من و هم ناتالی قبلاً نقش یک شخص واقعی را بازی کرده‌ایم. در این موارد هیچ‌وقت نمی‌گویم قرار گرفتن بجای آن فرد برای من قابل درک است یا قرار گرفتن در یک موقعیت خاص را درک می‌کنم. هیچ‌وقت از آن سر درنمی‌آورم. تنها کاری که به‌عنوان یک بازیگر می‌کنم این است که به‌طور تقریبی پیش می‌روم. همیشه سعی می‌کنید تا آنجا که می‌شود به یک تجربه واقعی نزدیک شوید، اما خودتان هرگز آن موقعیت را تجربه‌ نکرده‌اید. درواقع رونوشت آن را ارائه می‌دهید. به همین دلیل فکر می‌کنم فیلم پایان شگفت‌انگیزی دارد. الیزابت در نقش گریسی صحنه‌ای را چند بار تکرار می‌کند. او به‌دفعات می‌کوشد به چیزی نزدیک‌تر شود، اما این کار هرگز کاملاً امکان‌پذیر نیست. همه ما برای هم مبهم هستیم و درنهایت بعضی وقت‌ها برای خودمان هم مبهم هستیم. فکر می‌کنم این چیزی است که ادبیات، فیلم و هنرهای تجسمی را پیش می‌برد: تلاش دائمی برای درک.»

منبع: تلگراف، دِم. آس

تماشای فیلم می دسامبر در نماوا

نوشته «می دسامبر»؛ مسابقه روان‌شناختی جولین مور و ناتالی پورتمن اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط