«آدمکش»؛ فیلمی هستی‌شناسانه یا تریلری جنایی؟

امتیاز دهید post

مجله نماوا، محمّد تقی‌زاده

دوازدهمین فیلم دیوید فینچر یکی از مهمترین فیلم‌های ۲۰۲۳ است که تا به حال بازخوردهای زیاد و متناقضی بدست آورده است: گروهی فیلم را شاهکار و در حد و اندازه فیلم‌هایی چون «هفت» و «باشگاه مشت‌زنی» عنوان کردند در حالی‌که گروه دیگر فیلم را تُهی از محتوا و تنها به مثابه یک تریلر آمریکایی کلیشه‌ای قلمداد کردند.

عمده بحث و تحلیل‌ها درباره فیلم آدمکش پیرامون فیلمنامه آن شکل گرفته تا جایی‌که گویی قرار است با یک تریلر جذاب و خوش ریتم درباره احوالات یک آدمکش حرفه‌ای طرف باشیم؛ این در حالی است که در زیرلایه‌های این تصاویر و صحنه‌های جذاب، مفاهیم و پیام‌هایی نهفته است که به نظر می‌رسد فینچر در بیان آن نتوانسته تاثیرگذاری فیلم‌های موفق خود چون «هفت» را تکرار کند. فینچر در این کار به سراغ فیلمنامه‌نویس کارکشته و قدیمی خود اندرو کوین واکر رفته که با او موفق شده بود در سال ۱۹۹۵ فیلم تحسین شده «هفت» را کارگردانی کند، از همین رو است که بسیاری «آدمکش» را با اثر قبلی مقایسه کرده‌اند.

داستان فیلم قصه یک آدمکش حرفه‌ای را روایت می‌کند که با شکست یک ماموریت مهم و به خطا رفتن هدفش، زندگی‌ شخصی و فکری‌اش دچار مخاطراتی ‌می‌شود. حالا داستان انتقام و پیگیری آدمکش با بازی مایکل فاسبیندر روایت می‌شود که در فیلم هیچ هویت واقعی برای او در نظر گرفته نشده و همه اسامی منتسب به وی در طول قصه، غیرواقعی هستند.

فیلم از نظر کارگردانی تجربه‌ای موفق از سوی فینچر به حساب می‌آید که توانسته توفیقات قبلی او را تکرار کند، تعلیق فیلم و درآوردن یک قاتل جذاب، دقیق و با دیسیپلین اتفاقی است که فیلمساز توانسته در فیلم آن را به تصویر در آورد و فیلم از نظر فنی، طراحی‌های بصری، موسیقی و به طور کلی تکنیکی به مثابه یک کلاس درس می‌ماند که سینما را می‌توان در بسیاری از جهات از آن آموخت. تدوین فیلم و انتقال مفاهیم گوینده و احساسات لحظه‌ای کاراکترها به کمک مونتاژ کرک بکستر ممکن شده است. همچنین می‌توان به دستاوردهای فینچر در طراحی نور فیلم اشاره کرد که ارتباط تنگانگی با حال و هوای صحنه‌ها و اتمسفر فیلم داشته است به گونه‌ای که فینچر در این فیلم بار دیگر نشان داد که تا چه اندازه در فضاسازی سینما تبحر و تخصص دارد.

بازی مایکل فاسبیندر از دیگر امتیازات فیلم است به نحوی که تصور این فیلم بدون حضور وی ممکن نیست: درآوردن کاراکتری که قرار است تحولی زیرپوستی و تدریجی پیدا کند و در ابتدا بدون احساسات و کاملا منطقی و در انتها همدلی‌تر و همراه‌تر عمل و رفتار می‌کند، اتفاق مهمی است که فاسبیندر با کمک فینچر موفق به انجام آن شده است. فینچر در جزئیات شخصیت‌پردازی این کاراکتر به عنوان محوری‌ترین شخصیت فیلم نیز بسیار پرداخت دقیقی داشته است: فاسبیندر تقریبا در تمامی نماهای نزدیک به هیچ وجه پلک نمی‌زند تا به بیانی غیرمستقیم مصمم‌بودن و با اراده بودن او را القا کند.

محل اختلاف و مخالفت روی فیلم روی محتوا و مفهومی است که قرار است منتقل کند: آدمکش در مسیر فیلم دچار تحولی تدریجی و شگرف می‌شود و از فردی خشک و سنگدل به انسانی همدل و همراه بدل می‌شود که دیگر افکار و کنش‌های رفتاری اولیه خود را ندارد. مصداق بارز این تغییر رفتار در کنش رفتاری وی با مقتولین و کسانی که قصد کشتن آنها را داشته، قابل رویت و درک است: هرچقدر قتل‌های اولیه شنیع، زننده و سنگدلانه است در انتها شاهد ارتباط عمیق‌تری میان آدمکش با مقتولین هستیم به نحوی که در دو مورد آخر، فاسبیندر به صحبت و گفت و گو با این افراد می پردازد و فورا آن‌ها را به قتل نمی‌رساند و در مواجهه با کارفرمای اصلی این ماجراها نیز به طور کلی از کشتن وی صرف نظر می‌کند و تصمیم می‌گیرد قتل او را به تعویق بیاندازد.

این روند تدریجی تحول شخصیتی آدمکش که از واگویه‌های فردی وی تا کنش‌های محدود اما موثر وی قابل درک است تدریجی و غیرمستقیم رخ می‌دهد.

در مجموع به نظر می‌رسد که «آدمکش» را نباید جزو شاهکارهای دیوید فینچر همچون «هفت» و «باشگاه مشت‌زنی» طبقه‌بندی کرد و هرچقدر توانایی‌های کارگردانی و بازیگردانی وی قابل تامل و تحسین است در زمینه فیلمنامه می‌توان ایراداتی را به فیلم نسبت داد.

تماشای «آدمکش» در نماوا

نوشته «آدمکش»؛ فیلمی هستی‌شناسانه یا تریلری جنایی؟ اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط