«جاماندگان»؛ همجواریِ مطرودان

امتیاز دهید post

مجله نماوا، سحر عصرآزاد

فیلم سینمایی «جاماندگان» یک کمدی- درام ملموس مبتنی بر رفتارشناسی انسان‌هایی است که خودخواسته یا اجباری از اجتماع پیرامون دوری گزیده و به واسطه یک همجواری، آیینه هم و مرهمی بر زخم‌های یکدیگر می‌شوند.

الکساندر پین؛ نویسنده و کارگردان آمریکایی که در ساخت کمدی- درام‌های انسانیِ متمایز از جریان رایج هالیوود تبحر خاصی دارد، پس از ساخت فیلم‌هایی همچون «همشهری راث»، «انتخابات»، «درباره اشمیت»، «نوادگان»، «راه‌های فرعی» و «کوچک‌سازی»، تازه‌ترین اثر خود را براساس فیلمنامه‌ای از دیوید همینگسون ساخته است.

فیلمی ساده و صمیمی از همجواری اجباری سه انسان در مدرسه شبانه روزی بارتون در ناحیه نیوانگلند دهه ۷۰ میلادی که طی پروسه‌ای تبدیل به مقطعی تعیین‌کننده از زندگی هر یک از آنها می‌شوند. یک معلم تاریخ بداخلاق؛ پل هانام (پل جیاماتی)، یک آشپز فرزند از دست داده؛ مری لمب (دواین جوی راندولف) و یک دانش آموز باهوش سرکش؛ آنگس تالی (دومینیک سسا).

نویسنده و فیلمساز با انتخاب مقطع تعطیلات کریسمس که بهترین زمان برای شناسایی آدم‌های منزوی و مطرود و تمرکز بر جنس تنهایی مشترک آنها است، به نوعی کاراکترهای خود را از ریشه‌های اصیل و رئال خود مورد بازشناسایی تدریجی قرار می‌دهند تا نهایتاً در غربال بی‌رحم روزگار فقط سه نفر برای سر کردن تعطیلات کریسمس کنار هم باقی بمانند.

به همین واسطه فیلم با ترسیم چهره مدرسه بارتون در روزهای منتهی به تعطیلات کریسمس و ژانویه آغاز شده و در ضرب‌الاجل روزهای باقیمانده به تحویل سال ۱۹۷۱ میلادی منتهی می‌شود. روندی حساب شده که با معرفی ضمنی این سه کاراکتر در میان جمع دانش آموزان، معلمان و مسئولان مدرسه، درام را پیش می‌برد.

این معرفی اولیه کمک می‌کند تا در مقطع ابتدایی که با همجواری اجباری ۵ دانش آموز، هانام و مری در بارتون همراه است، پوسته بیرونی این کاراکترها نمود پیدا کند. معلمی سخت‌گیر و قانون‌مند که حتی مدیر از او درخواست می‌کند (وانمود کن واقعاً انسانی!)، زن آشپزی ماتم‌زده از مرگ پسرش در جنگ ویتنام و دانش آموزی یتیم که با ازدواج مجدد مادرش کنار نیامده است.

تنگ‌تر شدن حلقه محاصره شرایط وقتی خودنمایی می‌کند که چهار دانش‌آموز تبعیدی دیگر با زمینه‌چینی از این گردونه حذف شده و درام با تمرکز بر همجواری اجباری هانام، مری و تالی پیش می‌رود. اجباری که در ادامه سویه اجتناب‌ناپذیر و چه بسا خودخواسته خود را نمایان می‌کند و به یک همدلی تدریجی و تنگاتنگ و مهمتر از آن؛ ملموس و باورپذیر منتهی می‌شود.

نویسنده و فیلمساز در این روند با کنار زدن پوسته بیرونی کاراکترها، سویه دیگری از آنها را به تناسب شرایط و موقعیت به نمایش می‌گذارند که گاه آنچنان درونی شده که خود فرد نیز آن را به فراموشی سپرده اما گریزی از مواجهه با واقعیت؛ هرچند تلخ و بی‌رحمانه نیست.

رئالیسمی که پرده از گذشته پر شکست هانام به واسطه اخراج از دانشگاه و سوقصد به هم دانشگاهی و نقش دروغ مصلحتی/ سفید در زندگی زمان حال او برمی دارد. به‌خصوص خوانشی غیرکلیشه‌ای از این سویه از دروغ دارد که فینال را به نام او قهرمانانه رقم زده و چهره تخت او را به شیوه‌ای ملموس تعدیل می‌کند.

رئالیسمی که پرده از تبعیض نژادی به عنوان عامل غیر مستقیم مرگ پسر جوان مری برمی‌دارد که به دلیل نداشتن استطاعت مالی تحصیل در دانشگاه، مجبور شده به جنگ ویتنام برود و … رئالیسمی که تالی را از یک نوجوان یتیم افسرده تبدیل می‌کند به پسری که در کابوسِ دچار شدن به روانپریشی موروثی پدر بیمارش که در تیمارستان بستری است، دست و پا می‌زند.

این سه منحنی شخصیتی به گونه‌ای ظریف و درهم تنیده بر بستر تعطیلات حزن‌انگیز این سه مطرود به گونه‌ای طراحی شده که به فواصل منظم با طراحی موقعیت‌هایی ساده و باورپذیر، شاهد افشاگری بخشی پنهان از هر کاراکتر هستیم تا در نهایت این تکه‌های پراکنده پازل در کنارهم، شمایل تکمیل شده هر یک را ترسیم کنند.

مهمتر اینکه کلیت این روند بر بستری رئال و متداول با تکیه بر روابط، مناسبات، تعاریف و شناسه‌های مابه ازا سازی شده دهه ۷۰ میلادی و به طور خاص روزهای منتهی به تحویل سال ۱۹۷۱، به گونه‌ای طراحی شده که رویکردی فراتر از نوستالژی بازی نمایشی داشته باشد.

در واقع این بازسازی بیش از هر چیز وامدار دلزدگیِ جهانِ چرک و تیره و تارِ معمولی ایین سه کاراکتر مطرود است که از تصویر نوستالژیک زیبا و فریبنده همیشگی عبور کرده و در مسیر همذات پنداری مخاطب با اتمسفر ذهنی این شخصیت‌ها حرکت می‌کند.

در کش و قوس این همجواری اجباری که به واسطه همدلی، کاراکترها شفاف و صیقلی می‌شوند، البته که ارتباط تنگاتنگ این معلم و شاگرد؛ هانام و تالی برجسته‌تر می‌شود و به شکلی ظریف مرز آموزش و یادگیری از دایره کلیشه‌ای موجود فراتر رفته و به تناسب موقعیت جای معلم و شاگرد عوض می‌شود.

آن دو که حقیقت وجودی خود را بر سر دیگری فریاد می‌زنند تا به نوعی خود را بازیابند. مصداق آنهم؛ این جمله تکرارشونده آنها خطاب به یکدیگر است (می‌دونی معلم/ شاگرد خوبی هستی، ولی کسی باهات حال نمی‌کنه!)

هانام همان معلم قانونمندی است که ابتدا در ستایش (زیباییِ تنهایی) سخن‌سرایی می‌کند، اما برای تنها نماندن تالی در تعطیلات کریسمس، سفر بوستون را به یک گردش علمی و اولین کریسمس خانوادگی او بدل می‌کند و در خفا قرص‌های ضد افسردگی او را چندتایی بالا می‌اندازد!

اینجاست که روح مشترک کاراکترها در هم ادغام شده و به نوعی تبدیل به تکرار هم می‌شوند که فراتر از تداعی گذشته و آینده یکدیگر، در نقطه خاصی از زمان حال مقابل هم قرار گرفته و تبدیل به آینه هم می‌شوند. هرچند یکی به نفع دیگری تکه‌های فروپاشیده خود را بار ماشین قدیمی‌اش می‌کند تا به تاریخ بپیوندد… چه بسا هم از کارتاژ سردربیاورد!

تماشای «جاماندگان» در نماوا

نوشته «جاماندگان»؛ همجواریِ مطرودان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط