«نهنگ»؛ سقوط به درون خویشتن

امتیاز دهید post

مجله نماوا، سحر عصرآزاد

فیلم سینمایی «نهنگ» یک درام روانکاوانه درباره انسانی به ته خط رسیده است که به درکی تراژیک از موجودیت درونی و بیرونی خود می‌رسد. این خودآگاهی او را شایسته رستگاری در جهان تمثیلی فیلم می‌کند.

دارن آرونوفسکی نویسنده و کارگردان آمریکایی که فیلم‌های متفاوت و برجسته‌ای همچون «مرثیه‌ای بر یک رویا»، «چشمه»، «نوح» و «مادر» را در کارنامه دارد، به واسطه نگاهی فراواقع‌گرایانه به جهان هستی و روابط انسانی بر بستری رئال شناخته شده است.

فیلم‌های او چه بسا همه به یک نسبت مورد توجه و اقبال قرار نگرفته و محبوب نباشند، اما می‌توان ردّ پای تفکر و اندیشه فیلمساز را در تناسب با زبان تصویری منحصر به فرد این آثار، دنبال کرد و از کشف و ادراکی جدید در تماشای چندباره آنها حظّ وافر برد.

همان ویژگی که درونمایه محوری «نهنگ» را به تأسی از رمان «موبی دیک» هرمان ملویل به خود اختصاص داده است؛ صداقت و شفافیت در مواجهه با خود و دیگران برای رسیدن به ادراکی جدید از جهان و موجودیت فردی که پیشبرنده شخصیت محوری فیلم است.

آرونوفسکی «نهنگ» را براساس نمایشنامه‌ای به همین نام از ساموئل دی. هانتر و فیلمنامه‌ای به قلم هانتر ساخته و تلاش کرده اتمسفر تئاتری کار را تا جای ممکن به جهت محدودیت مکانی- زمانی؛ در لوکیشن خانه، طی پنج روز پیش ببرد. در واقع او درام محوری را بستری برای مواجهه‌های امروز برای ترسیم زوایای پنهان گذشته، حال و آینده کاراکترها قرار داده است.

فیلم با نمایی از یک جاده آغاز می‌شود که اتوبوسی متوقف شده، مسافری پیاده می‌شود و در مسیر خلاف جهت به راه می‌افتد. این اتفاقات در لانگ شات ثبت می‌شوند و برخلاف انتظار ایجاد شده، در سکانس بعد به گونه‌ای از اتفاقات این صحنه منفک شده و درام در لوکیشن بسته یک خانه پیش می‌رود.

کادر با تصویری از صفحه مونیتور یک لپ‌تاپ از کلاس آموزش آنلاین و چهره‌های جوان پر شده که به تدریج مربع سیاه مرکزی ما را در خود می‌بلعد و صدای معلم خطاب به شاگردان درباره بیان متقاعدکننده افکار و ایده‌ها، به پاسخ پرسش ما و آنها می‌انجامد؛ معلم جوابی می‌دهد که به نظر می‌آید به واسطه تکرار، دیگر برای شاگردان متقاعدکننده نیست (دوربین لپ‌تاپم هنوز خرابه!)

فیلمساز در سکانس بعد به مخاطب یک زاویه دید و امکان ویژه می‌دهد تا درون آن مربع سیاه غوطه‌ور شود و به نوعی ناظر خاموش سقوط معلم؛ چارلی (برندن فریزر) به درون خویشتن باشد تا همراه با او به درکی صادقانه از خود برسد.

سقوطی که مسیر آن با ورود کاراکتر توماس (تای سیمپکینز) هموار می‌شود؛ مُبلغ مذهبی نوجوان کلیسای نیولایف که ورودش به شهر در سکانس آغازین ثبت شده و در پایان این پنج روز نیز بار سفر را می‌بندد تا به شهر و خانواده‌اش بازگردد.

توماس در فاصله همین پنج روز، زخمی کهنه را از گذشته چارلی تازه و به نوعی واکاوی می‌کند که زمینه‌ساز به نقد کشیدن خط مذهبی و ایدئولوژیک درام و به گفته بهتر نقش افراطی مذهب بر فروپاشی روابط انسانی و البته کاراکتر محوری است.

آرونوفسکی در کنار چارلی که یک معلم دوره‌های آنلاین نویسندگی است و از انزوا و چاقی مفرط بیمارگون رنج می‌برد، کاراکترهای مکمل و تعیین‌کننده‌ای را خلق کرده که قرار است این فروپاشی دردناک با حضور به اندازه آنها، سرعت و معنایی تازه پیدا کند.

اهمیت درام «نهنگ» از همینجا ناشی می‌شود که به پردازش وسواس‌گونه شخصیت و زندگی روزمره صعب چارلی بسنده نکرده و با ورود تدریجی کاراکتر توماس، لیز؛ دوست پرستار (هونگ چاو)، اِلی؛ دختر نوجوان (سیدی سینک)، ماری؛ همسر سابق (سامانتا مورتون) و حتی دَن؛ دلیوری پیتزا (ساتیا سریدهاران) مسیر سقوط نهایی چارلی را هموار می‌کند.

در عین حالیکه هر یک از این کاراکترها طی پیشرفت درام، واجد منحنی شخصیتی شده و تعریف اولیه؛ بخصوص دیدگاه چارلی و مخاطب نسبت به آنها؛ گذشته، حال و روابطشان دچار تغییر و تحولات اساسی می‌شود.

از مُبلغ مذهبی که یک دزد دروغگوی فراری و اهل مواد مخدر از آب درمی‌آید تا پرستاری که تیمارداری چارلی را نه به دلیل رفاقت و دلسوزی بلکه برای خودتخریبی و تحت تأثیر خشم ناشی از خودکشی برادرش؛ آلن با سرزنش مداوم او انجام می‌دهد.

حتی دختر نوجوان سرکشی که همنشینی با پدری حال بهم زن را به طمع پول می‌پذیرد، به تعبیر مادر شیطانی آشوبگر است که اعتراف می‌کند نه به خاطر چاقی بلکه به خاطر ترک شدن در کودکی از پدر، آپارتمان بوگندو و آدم‌های اطرافش متنفر است!

هرچند چارلی هم از ابتدا با نقاب چاقی به تصویر درمی‌آید، اما فیلمساز تلاش کرده به واسطه این مواجهه‌ها و توزیع تدریجی اطلاعات گذشته، این پوسته ظاهری را کنار بزند و شخصیت را از درون و با تکیه بر زخم‌هایش برای مخاطب ملموس کند. همچنانکه در پایان اعتراف می‌کند توماس او را نجات داده و با اعتراف صادقانه به حال بهم زن بودن، به شکلی متقاعدکننده چارلی را به درکی جدید از خودش رسانده است.

مردی که با دست و پا زدن و تلاش برای به دست آوردن همدلی الی و القای حس معرکه بودن به دخترش، می‌خواهد به خودش ثابت کند یک کار ارزشمند و بااهمیت انجام داده تا عذاب وجدان ترک او در کودکی به خاطر عشق آلن را اندکی تخفیف دهد (کی دلش می‌خواد من بخشی از زندگی‌اش باشم؟!)

در واقع دغدغه اصلی چارلی که به شکلی ظریف بر مرز میان انسانی شرمنده و در عین حال خودخواه حرکت می‌کند، از دست دادن عشق الی در ازای عشق آلن است و چون هر دو عشق را از دست داده به نوعی خود و دخترش را در قاب رویایی ساحل ماسه‌ای نهادینه می‌کند تا آرام بگیرد.

این فرصتی است که آرونوفسکی به چارلی می‌دهد تا به نوعی تطهیر یا رستگاری سینمایی برسد که چه بسا در واقعیت به زعم بسیاری از مخاطبان شایسته‌اش نباشد. اما صداقت مواجهه بی‌واسطه با خود و پذیرش ماهیت حقیقی درونی و بیرونی خویشتن است که او را در جایگاه صعود به سپیدی و نور قرار می‌دهد.

چارلی در ابتدای فیلم و اولین مواجهه با توماس به واسطه حس نزدیکی به مرگ، او را وامی‌دارد که مقاله‌ای درباره «موبی دیک» را با صدای بلند بخواند که از نظر او بهترین و صادقانه‌ترین تحلیلی است که در طول زندگی و دوران کاری خود خوانده است.

این کاشت وقتی به برداشت می‌رسد که از پسِ همراهی با درام به نقطه طلایی افشای حقیقت می‌رسیم و چرایی این راز که مقاله‌ای به ظاهر ساده حکم دعای مقدس لحظه مرگ چارلی را پیدا کرده؛ کاراکتری که هیچ باور دینی ندارد.

او صداقت را از زاویه نگاه الی به «موبی دیک» به منزله ذکر وداع با حیات دنیوی پر از نقصان خود انتخاب می‌کند تا از ورای نقاط ضعف و اشتباهات و خطاهای انسانی‌اش، تمام قد در مقابل دخترش بایستد و استحقاق رستگاری با مولفه‌های آشنای سینمای آرونوفسکی را پیدا کند.

گویی در تمام لحظات فیلم چارلی این قطعه شعر اکتاویو پاز را زیر لب با خود زمزمه می‌کند:

من به درون خویشتن سقوط می‌کنم

بی آنکه به ته برسم…

اما چارلی بالاخره به انتها می‌رسد؛ درحالیکه پاهایش از زمین جدا می‌شود و روی ساحل شنی رویاهایش فرود می‌آید و قدم می‌زند؛ در حالیکه الیِ ۶ ساله هم کنارش قلعه شنی می‌سازد. آرونوفسکی چارلی را در قامت رستگاری از نوع سینمای خاص خودش قاب می‌کند و به ذهن مخاطب می‌سپارد.

نوشته «نهنگ»؛ سقوط به درون خویشتن اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.

مطالب مرتبط